شیرین زبونی (3)
ــ با این که هوا حسابی گرم شده اما ول کن بلوز آستین بلند و شلوار نیستی. امان از وقتی که بخوام آستین کوتاه تنت کنم. همش میگی آستین بده. یا وقتایی که شلوارک پات می کنم انقدر پاچه هاشو می کشی پایین که مجبور می شم شلوار پات کنم. جوراب هم که نگو خودش مکافاتی جداس ــ داشتیم از مهد کودک بر می گشتیم که یه ماشین با سرعت از جلومون رد شد. داد زدی : ماشین سیاه نیوفتی ( یعنی داری تند می ری ) ــ کافیه توی tv آب و دریا نشون بده . انقدر می گی بریم دریا که خسته می کنی ما رو ــ یه روز صبح که بابایی برده بودتت مهد کودک از ماشین پیاده نمی شدی و میگفتی : نه بریم دریا ــ شبا که بابایی م...
نویسنده :
خاطره مامان بردیا
19:36