جشن تولد 3 سالگی ـ پشت صحنه
بریم ادامه مطلب ...
بادکنک هایی رو که من خال خالی می کردم ایشون هم گیر داده بودندکه خال خال کنند
اینم مدل های خال خالی کردنش
اصرار داشت که حتما هم باید اینا رو به سقف بزنی
روبان هایی که من ازشون استفاده می کردم همه رو به هم پیچونده بود و همه رو باز کرده بود
به استمارتیز می گه قرص های بردیا و وقتی من داشتم شیشه های گیفت رو پر می کردم هی می اومد می گفت بده این قرصای بردیاس .
اینجا هم قرصاشو گذاشته کنارش خوابیده
داشتیم کلاه ها رو درست می کردیم
اصرار داشت از نوشابه هایی که واسه تولد آماده کردم بخوره
حمام قبل از تولد
از حمام اومد بیرون و دید من دارم پفک نمکی می خورم ازم گرفت و نمی ذاشت لباس تنش کنم
داشت بازی می کرد توی اتاقش و من مشغول کارام بودم که صدا کرد : مامان بیا... گفتم بردیا هر چی می خوای بردار.
دوباره گفت : نه مامان بیاد... وقتی رفتم دیدم تو ماشینش نشسته
و دستور داد : عینک سفید بده
چند ساعت قبل از تولد
داشتم کیک های روکش دار و تزئین می کردم که اومد و یکی خواست و
با این که خیلی هم خوشمزه بود اما خوشش نیومد و داد بابایی خورد
اینم هدیه های تولد که پشت صحنه نیستا اما تو پستای قبلی فراموش کردم بزارم.
« پایان »