سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

شیطونی های گل پسرم

1391/6/15 15:32
2,552 بازدید
اشتراک گذاری

از آخرین مطلبی که نوشتم 15 روز می گذره. توی همین 15 روز با همه گرفتاری هام یه لحظه دوربین ازم جدا نبوده و کلی ازت عکس گرفتم. اما انقدر مشغول بودم که نشد بیام وبلاگ و به روز کنم.

توی چند روز گذشته که حسابی مشغول جابه جایی و  اسباب کشی بودیم از طرف دیگه هم سر کار رفتن و شیطنت های گل پسر کمتر اجازه نت اومدن و به مامانی می ده.کافبه ببینی پشت سیستم نشستم اون موقع اس که سریع میای و موس و بر می داری و فرار می کنی. یا موس و از دست من می کشی و می کوبونی روی زمین تا درش باز شه. بعدشم باطریش و بر می داری و می زاری توی دهنت. یا میای با دستای کوچولوت تند تند می کوبی روی کیبورد یا یهویی سیستم و از برق می کشی... بعضی وقتا هم که دیگه خیلی بهم لطف کنی می گی بغلت کنم تا روی پام بشینی ...

انقدر شیطون و آتیش پاره شدی که هر چی از شیطنت هات بنویسم بازم کمه. بغل

تازگیا شدید لجبار شدی. هر چی رو بخوای باید به دست بیاری وگرنه یا پا می کوبی یا خودت و پرت زمین می کنی یا جیغ های بنفش می زنی... در نتیجه اونی که بازنده می شه بنده هستم. آخ

خدا رو شکر  از وقتی مهد کودک می ری ساعت های خوابت تنظیم شده. قبلا زودتر از 2.3 صبح نمی خوابیدی . اما الان دیگه نهایت تا 11 بیداری. البته معمولا تا صبح توی تخت خودت دووم نمیاری و گاهی نزدیکای صبح میای توی اتاق ما و دوست داری روی تخت ما و پیش من بخوابی ... حتی خونه تاریک تاریک هم باشه راهت و بلدی و یه راست میای توی اتاق ما... بگذریم که چندین بار نزدیک بوده از ترس مامانی رو سکته بدی. فکر کن خوابی و یهو چشمات و باز کنی و یه نفر و بالای سرت ببینی که زل زده توی چشمات و هیچی هم نمی گه سبز

 

هنوز فقط 4 تا دندون داری که هیچکدوم هم با همدیگه اندازه نیستند... قیافه ات خیلی بانمک تر شده. وقتی می خندی و دندونای کوچیک و بزرگت و به نمایش می زاری.ماچ

تازگیا کمتر پستونک می خوری. توی مهد هم کمتر بهت می دن. بیشتر موقع خواب دوست داری پستونک توی دهنت باشه.

یه چیز جدید کشف کردم و اونم این که خیلی برنامه عمو پورنگ و دوست داری. وقتی کارای خنده دار و با نمک می کنه قهقه می خندی و تا آخر برنامه اش رو نگاه می کنی. هر چند که دوست داری بری جلوی جلوی tv وایسی و مامانی هم طبق معمول حریفت نمی شه.

توی اسباب کشی که دو روز خونه مامان محبوبه و باباجمشید بودی و حسابی دل مامان و بابا برات تنگ شده بود. شب اول که خیلی سختم بود و یه عالمه گریه کردم. انقدر که ساعت 1.30 شب بابایی می خواست بیاد دنبالت اما وقتی بعد از دو روز اومدی خونه انگار نه انگار که مامانی دلش برات یه ذره شده و ول کن بابایی نبودی و از بغلش توی بغل مامان نمی اومدی. کلی من و جلوی بابایی ضایع کردی.متفکرقهر

تازگیا دوست داری شیر بیشتر بخوری تا غذا. وقتی هم توی شیرت عسل می ریزم خیلی خیلی بیشتر دوست داری.

شدیدا عاشق ماستی...مثل مامانی هم فقط باید ماست پر چرب بخوری. با دوغ میونه خوبی نداری. اما نوشابه و دلستر دوست داری خیلی خوشمزه

 

دیروز صبح مامانی داشت آب همراه با لیمو ترش می خورد که اومدی و خواستی. جالبه که طعمش و پسندیدی و از ترشی آب خوشت اومده بود از خود راضی

 

کلا همه جور خوردنی رو دوست داری امتحان کنی. 

هنوز با کتاب میونه خوبی نداری و فقط دوست داری پاره پوره اش کنی. اما جدیدا عکساش رو هم نگاه می کنی. 

یه چیز جدید یاد گرفتی که نوشیدنی رو با نی بخوری. قبلا بلد نبودی... 

همچنان به جز ماما و بابا و من چیزی نمیگی اما منظورت و کامل و واضح می رسونی. 

با مربی های مهد کودکت حسابی دوست شدی و صبح ها خیلی راحت از توی بغل من می ری توی بغلشون. البته به جز امروز که بعد از چندین روز تعصیلی اصلا دوست نداشتی بری .

 

اینم چند تا از عکسات

 

 با مامان محبوبه رفته بودی پارک

با خاله عاطفه رفته بودیم خرید که شما داری واسه خودت قدم می زنی توی پیاده رو

 

 

صبح قبل ار رفتن به مهد کودک 

عشوه های دختر کش 

قربون این معصومانه خوابیدنت عسیسمممممممممممممممم

همچنان عاشق استخر توپی و میری و میای خودتو پرت می کنی توش و توپا رو می ریزی توی سر و کله ات 

کمک در اسباب کشی ...

اینم بگم  سرهمی جوراب دار پات کردم چون کف پات توی اسباب کشی و جابه جایی هی سیاه می شد

از الان علاقه مند به ورزش و اخبار ورزشی

توی پارکینگ

یه روز دیگه قبل از رفتن به مهد کودک 

 نوعی دیگر از اسباب بازی 

نهایت شیطونی و سواستفاده در اسباب کشی 

بردیای تمیز و از حمام در اومده با موهای آب و جارو شده 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

دخترک
15 شهریور 91 15:31
سلام
ای جوووووووووووووووونم
چقدر عکساش قشنگننننننننن
چقدربزرگ شده
ماشالا
قربوووووون دندونای تابه تاشششششششششش
اونجوری میره مهد مربیاش قورتش نمیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ممنون عزیزم
نیلوفر
15 شهریور 91 15:50
سلام
وایییییییییییییی خدا این آقا پسر چقد عشقه،خوش به حالتون مامانی با داشتن چنین گلی،ایشالا که همیشه سلامت باشه،با دیدن عکساش حسابی دل ما آب می افته،آدم میخواد بخورتش این وروجک خوشمزه رو،عکسا عالی بود
بردیای خوشگل بوووووسسس



مرسی نیلوفر جان
بهار (مامان آرشا)
15 شهریور 91 17:20
عزیزم چقدر بردیا بزرگ شده کاملا معلومه
راستی خاطره خوش به حالت که اسباب کشی کردید من الان 6 ساله تو یه خونه ام خسته شدم بریا گلی رو ببوس


مرسی بهار جون. تغییر خونه خوبه اما راستش اسباب کشی آدم و بیچاره می کنه... تو هم آرشا خوشگله رو ببوس
اوامامان ارام
15 شهریور 91 18:26
سلام عزیزم خوبی؟
خانم خسته نباشی...........واقعا اسباب کشی با کار و بچه کوچیک سخته ..........بهرحال خونه نو مبارکتون باشه

راستی کدوم سمت رفتین ؟بازم افتخار دیدنت نصیبم میشه؟


سلام آوا جون. مرسی عزیزم. ممنون. خ فلسطین هستم. خوشحال می شم باز همدیگه رو ببینیم اما این سری دیگه باید حتما آرام جون رو بیاری
ترکان
15 شهریور 91 21:32
وااااااااای چه عکسای نازیخونه جدید مبارک
سمانه مامان کیمیا
15 شهریور 91 23:12
ای جاننننن....اخیشششششششششش دلمون تنگ شده بودا.....خیلی قشنگ بود ....یعنی ان عاشق اون تیپ و مخصوصا کفشهای یاحالت شد....و یواشکی اون عشوه های دخترکشت

مامانی دیگه خونه نزدیک شد...بهانه نداریم هاااا


مرسی سمانه جون. کیمیا رو ببوس
صدیقه
16 شهریور 91 0:59
سلام سلام
هزار ماشالله پسر شیطون .......
.....
خونه جدید هم مبارک ..........واقعا خسته نباشی بابت اسباب کشی ....
راستی هانا هم عاشق عمو پورنگه .......


مرسی
هدی مامان مبین
16 شهریور 91 1:00
الهی فدای شیطونیاش بشم من
چه عکسای خوشگلییییییییییییی
راستی مبین هم عمو پورنگ رو از اول تا اخر میبینه...خیلی دوستش داره
ببوس خوشتیپ کوچولو روووووووووووو


قربون مبین کوچولو برم من
سپید مامان علی
16 شهریور 91 9:01
اولا خونه جدید مبارک...خسته نباشی از اسباب کشی خانمی
دوما ماشاءالله به این بردیا خان خوشگل که این همه بلا شده
سوما عاشق بردیای تمیز و از حمام در اومده شدم



ممنون سپیده جونم
پری شب
16 شهریور 91 11:25
هزار ما شا الله من این گل پسرو خیلی دوست دارم مامانی دست شما درد نکنه عکسا مثل همیشه عالی بود به منم سر می زنی ؟خوشحال میشما


مرسی عزیزم. چشم حتما
فاطمه مامان امیرعلی
16 شهریور 91 21:01
خونه جدید مبارک. خسته نباشید. بردیا خوشگله رو ببوسش.
مامان سید کوچولو
17 شهریور 91 0:20
پگاه مامان آرتین
18 شهریور 91 0:02
ماشالا چقدربزرگ شده. بابت اسباب کشی هم خسته نباشی.ببوسششششششششش


ممنون عزيزم
خاله عاطفه
18 شهریور 91 9:01
خيلي دير به روز شدي ولي اونقدر عكسها و كارات و تيپهات قشنگه كه ماماني رو مي بخشم آخه تو چقدر خوش تيپي خاله جون با اون كفش هاي مدل به مدلت شيرين و خوشمزه خاله با اون عكس قشنگت زير توپ استخر با اون چشمهاي شيطون و براق خوردني تر مي شي تو بزرگ بشي چي ميشي ؟؟!


مرسي خاله جون
صوفی مامان رادمهر
18 شهریور 91 13:51
یعنی دم مامان گرم با این عکاسی حرفه ای که از تو می کنه... اونی که لالایی قبل از رفتن به مهد رو خیلی دوست دارم... بگردم خوابش می یاد... همه عکسات نازن از بس خودت شیرینی خوردنییییی


مرسي صوفي جونم. رادي رادان و ببوس
فرناز مامی ایلیا
19 شهریور 91 1:28
آخی ماشالله چقدر بانک شده قیافش... نزار این عکسهارو ...بابا دلم براش یه ذره شد... مخصوصا با لباس لختیه تو پارکینگ...
ارغوان
19 شهریور 91 8:18
سلام چه عکسای قشنگییییی...عکسای تولد بردیا جونو دیدین خیلی قشنگ بودنببوسیدش از اشنایی باهاتون خوشحال شدیم
مامان رانیا
19 شهریور 91 12:29
خونه جدید مبارک اب لمو که خیلی ترشه پسرها ترشی نمی خورن هههههه عکسهات خیلی ناز
آرتين كوچولو و بابا هادي
19 شهریور 91 13:00
ماشاالله دوست جونم چقدر بزرگو شيطون شدي منم خيلي شيطون شدم هر روز با هادي فوتبال ميزنم بيا خونمون خوپ دوستت دارم
سهیلا
19 شهریور 91 14:35
من عاشق فیگور راه رفتن این فسقلی ام
محبوبه
19 شهریور 91 17:43
واي خوشجله خدا حفظت كنه عزيز دلم اين تيپ هاي قشنگ چيه تو ميزني آخه نميگي ميخوريمت همه عسكات خوشجله و خوشجلن يه دنيا بوس بوس
خاله نفس
20 شهریور 91 23:21
وااااااااااااااااااااااااااااای خدایا من چقده عقب موندم

هزاااااااااااااااااااااااارماشالا چه بزرگ شدی عشقم/ خیلی لذت بخشه دیدنت
با چی شروع کنم من!!! با دندونات/ با مهد کودک رفتنت/ از 16 ماهه شدنت/ ازون آب بازی کردنت تویِ ظرفشویی
الهی من فداااااااااااات که توی همه حال برایِ من خودِ خودِ عشـــــــــــــــــــــقی

مامانی خانوم حواستون هست این فسقل پسر تا حالا تویِ دوتا اسباب کشی کمکتون کرده؟!!!
راستی منزلِ نو مباررررررررررررررررررک
وای چقد حرف زدم فک ام درد گرفت دیگه برم


مرسي خاله جون. كم پيدايي!! دير به دير بهمون سر مي زنيا
راحله مامان احسان
21 شهریور 91 11:48
الهی خاله قربون شیطنتات بره عسل پسر..
خوردنی با اون تیپ قشنگت..
دل منو بردی حسابی..
باورت نمی شه خاطره چند شب پیش خواب می دیدم خدا یه بچه دیگه بهم داده جفت بردیا...





ممنون راحله جون
شیما
21 شهریور 91 16:23
سلام فرشته جون همیشه میام سر میزنم تا عکس های بردیا جونما ببینم ولی کم کامنت میزارم مامان بردیا تند تند عمس بزار بــــــــــــــردیـــا
مامان رهام
26 شهریور 91 11:08
سلام خاطره جون مرسی بهمون سر زدی........بردیا جونم چطوره خوبه ؟آپ نمی کنی؟


مرسي عزيزم. آپ هم مي كنم دوستم
مامی گل
26 شهریور 91 11:40
اخی دلم تنگ شده بود وااای که اون فیگور دختر کشت دلم رو برد
فهیمه مامی حدیث
26 شهریور 91 16:31
وای که چقدر آقا و بزرگ شدی خونه جدید هم مبارک
سمیرا مامان آنیتا
29 شهریور 91 14:18
چرا نیستی دیگه تو
صبا مامان هومان
30 شهریور 91 19:44
همیشه به وبلاگ بردیا سر میزنم نمیدونم چه حسیه من به این فرشته دارم خییییییییلی نازو مموشه وبلاگشو تو وبلاگ هومان لینک کرردم همیشه نگاه میکنم لباساشم خیلی دوست دارم خودشو که دیگه نگو از طرف من ببوسش
بابابزرگ آرتين(صفري)
1 مهر 91 15:32
محو تريپ اين ورزشكار كچ كلاخان شدم اينم ابداع جديداست لبه كلاه قديما ياروبه جلوبوديا روبه عقب حالاسيد خندا ن روبه شانه چپ را ابداع كرده است ازاينكه بگذريم سيدعكسات خيلي باحله كي بشه آرتين عسل من هم به توبرسه اما تبريك مي گم به ممان محبوبه خدا شانس بده كه داده مامان وبابا بزرگها خيلي سعي مي كنن پيش ازموعد بازنشسته بشن تاكارديگري انجام بدن مامان محبوبه پيش ازبازنشستگي مشغول شده تابي كارنه مونه آخه بانوه پارك رفتن هم عالمي داره.موفق باشيد سلامت باشيد