سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

بردیا اوف می شود.

1390/10/25 18:32
1,599 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه شب داشتیم می رفتیم خونه دایی تازه از خونه اومده بودیم بیرون و اول راه بودیم که یه آدم مریض و بیمار یهو جلوی ما زد روی ترمز و بابایی هم مجبور شد سریع ترمز کنه که تصادف نکنیم. ولی چون با شدت ترمز کرد شما پیشونیت خورد به داشبورد .. گریه الهی بمیرم که دردت گرفت و زدی زیر گریه.. بابایی هم سریع اومد کنار و من شما رو پیاده کردم یه کوچولو هوا بهت خورد اروم شدی. بعد با بابایی رفتید سوپرمارکت بابایی یه آب معدنی گرفت و وقتی برگشتید دیگه کلا ساکت شده بودی و از اشکای چند لحظه پیشت خبری نبود. اما من تا جلوی خونه دایی علی هم در حال گریه کردن بودم و هر چی بابایی باهام حرف می زد اروم نمی شدم و یه جورایی بابایی رو هم مقصر می دونستم که بی احتیاط رانندگی کرده و ... گریه  بعد که اومدیم خونه دایی دیدم که پیشونیت یه کوچولو قرمز شده که بعد از چندساعت خوب شد.. مامانی هم تا آخر شب همش منتظر بهونه بود که به بابایی گیر بدهعصبانی

خلاصه این قضیه باعث شد از دفعه آینده صندلی ماشینت و نصب کنیم. متفکر 

این عکس هم تزئینیه و واسه 2 ماهگیته و هیچ ربطی به تصادف و صحنه جرم نداره.

فقط واسه تنوع گذاشتم نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

shima
25 دی 90 18:42
بردیا جونم بزرگ شدی یادت میره
مامان احسان
25 دی 90 18:53
اییییییییی جانم عزیزم نبینم اوففففففففف شی..
سپید مامان علی
25 دی 90 19:05
باباجونی بعد از این خیلی مراقب باش آخه یک دسته گلی مثل من تو ماشین داری (از زبون بردیا جوونی)
سمیرا مامان آنیتا
25 دی 90 21:24
الهی من بمیرم .. خاطره جونم حتما صندلیش رو نصب کن .. واقعا لازمه


خدا نکنه سمیرا جون. اره حتما باید نصبش کنیم زودتر
سمانه مامان کیمیا
26 دی 90 12:12
آخیییییییییییییییی نازی ...... من همیشه تو بغلم هم باشه عقب میشینم باید بیشتر احتیاط کرد حالا تو صندلی جاش امنه دیگه یه چیز دیگه خاله خیلی بزرگ شدی هااااااااا و 100 البته خیلی خوشگل تر همون موقع هم ناز بودی والان چیز دیگه ایی تکی عزیزمممممم داماد خودمی دیگه
محبوبه
26 دی 90 13:04
الهي عزيزم نبينم تو اوف بشي اين باعث شد كه ماماني صندليتو نصب كنه قربون اين پسر قوي
صوفی مامان رادمهر
26 دی 90 13:31
الهی بگردم... جای نی نی عقب تو صندلی ماشین.. کمربندا بسته...( در مورد ما منم کنارش میشینم)... قلبون اون پیشونی خوشگلت عزیزم که درد گرفت
دخترك
26 دی 90 13:41
سلااااااااااااام
امروز آخرين امتحانمو دادم
نزديك به سه ساعت طول كشيد و بعدش سريع اومدم اينجا و ديدم واااااي چه خبره
كلي پست جديد
از عنوان پست اول يهو شوكه شدم
خدانكنه كه برديا اوف بشهههههههههه
آخه اين ني ني عشق منهههههه
اون پست فروشگاه شهروند كه خيلي جالب بود
آخ برديا كجايي تا پيشونيتو ببوسم؟
خوبه كه زياد چيزيت نشده
انقد خستممم
ديشب تا صب درس خوندم ولي عكساي برديا خستگيمو در برد
مامان خاطره ي عزيز و مهربون برديا رو ببوسيدصندلي ماشينشم نصب كنيد تا ديگه خدايي نكرده اوف نشه


مرسی گلم امیدوارم که امتحانات و خوب داده باشی .. در مورد صندلی ماشین هم چشممممممممممممممم
سمانه مامان کیمیا
26 دی 90 14:02
راستب اخمتم قربون که من عاشق اخم نینی هام
مامي گل
26 دی 90 17:15
الهي فدات بشم من خاله جون بووووووووووووس واسه پيشوني خوشگلت
مامان علي
26 دی 90 21:04
خدا رو شكر كه بخير گذشته . اخم كردنتم خوشگله خاله جون . شما كه هميشه خوش خنده بودي.
مامان محمدحسن کوچولو
27 دی 90 9:35
واقعا خدا خودش نی نی ها رو حفظ می کنه و هیچی دست ما نیست اگه بود ....! خدا رحم کرده به بردیا کوچولو ایشالا همیشه خوب و سرحال باشه و بلاها ازش دور دور
هدی مامان مبین
27 دی 90 15:16
خاطره جون ترو خدا زود نصبش کن و برامون عکس بذار تا مطمئن بشممممممم قررربون بردیا برم خدا رحم کرد
مامان امیرحسین(نرگس)
27 دی 90 15:36
سلامممممممممم بردیای عزیزم . دلم واست یه ذره شده بود اما این مدت این پسرخاله شما کلی ما رو درگیر خودش کرده بود. ماشالله کلی بزرگ شدی و کلی آقا شدی. بووووووووووووووووووس
سایه
27 دی 90 15:55
وای خدارو شکر که اتفاقی براتون نیافتاد عزیزم پسرتو ببوس به ما هم سر بزن اگه دوست داشتی باهم دوست شیم و بعدش تبادل لینک وبعد هم چتو یاهو والی اخر......
سمیه مامان رها
28 دی 90 2:42
واییییی خداروشکر که به خیر گذشته.... منم واسه رها هنوز صندلی ماشین نگرفتم ومطمئنم که اگرم بگیرم یک لحظه هم توش نخواهد نشست
مامان ریحانا
29 دی 90 1:37
سلام آخی خدارو شکر که بخیر گذشت اگه تو بی بی چر بشینه که خیلی خوبه