خداحافظی با شیشه
این مطلب واسه اوایل فروردینه اما واقعا وقت نمی شد بیام بنویسم.امروز طلسمش شکشته شد.
قبلا گفته بودم که از وقتی بردیا به دنیا اومد 3 تا دغدغه خیلی بزرگ داشتم. پستونک گیرون ـ پوشک گیرون و شیشه گیرون که هر دو تا پروژه پستونک گیرون در 20 ماهگی و پوشک گیرون در 30 ماهگی با موفقیت بسیار و خیلی راحت تر از اونی که فکر میکردم به پایان رسید.
تصمیم داشتم که شیشه هم توی 40 ماهگی بگیرم ازش اما در یک اقدام ناگهانی توی 35 ماهگی و تعطیلات عید بود که دیدم بهترین موقع اس . پس دست به کار شدم. خیلی هم سخت نبود. با همه وابستگی شدیدی که بردیا به شیشه داشت فقط 2.3 روز سخت بود. البته توی مهد چند ماهی بود که مربیش دیگه بهش شیشه نمی داد. اما به محض این که می رسیدیم خونه شیشه خوردنش شروع می شد. حتی آب و آب میوه هم فقط توی شیشه می خورد.
از اینا گذشته بیدار شدنای شب تا صبح 35 ماه گذشته دیگه واقعا من و اقای همسر رو اذیت می کرد. این آخریا احساس می کردیم دیگه واقعا شیر خوردن شب تا صبح فقط یه بهانه اس برای مکیدن شیشه. گاهی 3 تا 4 بار شب تا صبح بیدار می شد و شیر می خواست. از طرف دیگه هم نگران خراب شدن دندوناش بودیم.
شب اول یه کم گریه کرد اما برای این که بگه شیر می خواد نه شیشه حاضر شد با لیوان شیر بخوره. اما بی میل و با اکراه. شب دوم یه کم بهونه گیری بیشتری کرد و می گفت توی شیشه... خلاصه دو سه شبی هم توی خواب بهونه و نق و بعدش انگار نه انگار شیشه ای در کار بوده.
و بدین ترتیب از شر شیشه و بیدار شدن های شبانه و شیر خوردنای شب تا صبح خلاص شدیم.
خدا رو شکر توی این مدت اصلا شب تا صبح بیدار نمی شه دیگه. مگر یکی دوباری که تشنه بوده و اب خواسته. هر چند شب تا صبح هم بیشتر زحمتش با آقای همسر بود. اما به هر حال دیگه هر سه تاییمون راحت شدیم
اینم آخرین عکسای با شیشه ...