من و کارام (9)
جارو برقی عشقه منه
و هر وقت مامان جارو می کشه تا ساعت ها بعدش جارو باید وسط خونه ولو باشه
تا هر وقتی که من ازش سیر بشم
اینجا می خواستیم بریم بیرون و منتظر بابایی بودیم که بیاد دنبالمون که من خوابم برد
اینجا هم یکی دیگه از روزایی که منتظر بابایی بودیم واسه بیرون رفتن
این رنگای خوشگل روی صورتم سایه قهوه ای مامان هست
که رفته بودم سراغش و خودم و لباسم و کامل رنگ آمیزی کرده بودم
از مهد کودک که میام خونه زود می رم سراغ یخچال و پرتقال می خوام...
دیدم مامان می خواد ازم عکس بگیریه
زودی رفتم عروسک یوگی رو آوردم که توی عکس کنارم باشه
دسته مبل از جمله جاهاییه که دوست دارم روش ماشین بازی کنم
مثلا دارم غذا می خورم که در واقع هیچی نمی خورم. ( برنج و خورشت قیمه)
من و آقای پدر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی