سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

خاطرات من در دی ماه سال نود و یک (2)

1391/10/28 13:19
1,295 بازدید
اشتراک گذاری

عاشق عکس انداختنم و تا دوربین و می بینم حتما باید یه فیگوری بیام دیگه نیشخند

تا مامانی می گه بردیا بریم حمام؟ سریع خودم می رم در حمام و باز می کنم و میرم تو... اینجا مامانی یه لحظه رفته بود حوله ی من و بیاره که اومد دید من خودم آب و باز کردم و مشغولم

اینم عکسم توی حمام و در حال آب بازی و شيطنت 

وقتی که پشت سر مهمون گریه می کنم و بابایی مجبوره یه پتوی گرم بندازه دورم و من و تا جلوی در ببره که مهمونا رو بدرقه کنم چشمک

صبح های زود خودم واسه رفتن به مهد کودک بیدار می شم و سرحالم. اما اینجا وقتی مامانی میاد کاپشن و شال و کلاهم و تنم کنه می بینه که خوابم برده خجالت

اینم یه صبح دیگه قبل از رفتن به مهد کودک که دارم موزیک می بینمعینک

رفته بودم سر کیف آرایش مامان و مداد مشکی رو برداشته بودم و حسابی صورتم و لباسم و سنگای کف خونه رو طراحی کرده بودم و وقتی مامانی با عصبانیت مداد و ازم گرفت منم این شکلی شدم نگران

وقتی تصمیم می گیرم در کارهای خونه به مامانی کمک کنم سبز

عاشق مغز تخمه هستم از همه نوعش ( هندوانه ، کدو ، افتابگردون و ...) خوشمزه

از اونجایی که موهام داره بلند می شه وجلوش هی می ره توی چشمم و مامان و بابا هم قصد ندارن موهای بنده رو کوتاه کنن اینه که موهام جدیدا این مدلی می شه از خود راضی

ا

می خواستیم بریم بیرون و من شال مامانی رو پیچیده بودم دور خودم و هی می رفتم جلوی آینه با خودم کیف می کردم خنده

اینم چند تا عکس به یاد یک سال پیش...

یه همچین روزی تو یه همچین ماهی که من 9 ماهه بودماز خود راضی

 آخی چه کوشولو و خوجل بودممممم خجالت

 

 ( پــــایــــان )  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

هانی مامان سامیار
28 دی 91 12:33
همه عکسها خوشجل بودن مرسی مامان خاطره با سامیار کلی کیف کردیم بردیا جون چقدر بزرگتر شده ماشاا... فداش بشه خاله
سارا
28 دی 91 13:38
عزیزم چغدر بزرگ شدی ....دخملی شدی مامان موهاتو میبنده .... بوسس بوس
مامان محمدحسن کوچولو
28 دی 91 14:22
میبینم که موهای پسری شمام مثل موهای محمدحسن ما بلند شده مثل اینکه مسابقه گذاشتن ببینن کی موهاش بلندتره
اوامامان ارام
28 دی 91 18:34
خاطره جون عاشقققققققققققققققق گل پسرتم. به خدا هر وقت وبلاگشو می بینم سر ذوق میام خدا حفظش کنه

راستی وقتی می خنده کپ خودت میشه


مرسی آوا جون. کم پیدایی. دلم برات تنگ شده بود
فاطمه
28 دی 91 21:08
خصوصی داری.


مرسی گلم. دیدم. عالی بود. امیرعلی جون رو ببوس
مامان رانيا
28 دی 91 22:12
اي جان اون عكسي كه شالت برداشته خيلي با مزه است كلي كيف كردم اخي مال سال قبل هم بود خيلي زود تموم نشد
جو جو
29 دی 91 6:11
اسم پن پرزش چیه؟خیلی بامزست و خوشگل.
پس کو ادامه مطلب در مورد عکس غذاها عزیزم؟


هنوز نذاشتم. به زودی می زارم عزیزم

مارک پوشکش هم بارلی هست
توت فرنگي
29 دی 91 7:58
واي الهي تو چقد ناز و شيريني عزيزم راستي وقتي ماماني موهاتو ميبنده خيلي جيگرتر ميشي و بهت مياد مواظب خودت باش بوس بوس
خاله عاطفه
30 دی 91 9:02
تا آخر هفته شارژ شدم خاله جون امروز كه اومدم اول صبح تو رو ديدم ... هزار ماشاا... به تو كه اينقدر ماه شدي ... خدا پشت و پناهت باشه عزيز دلم ... تيپ بلوز سرمه اي و شلوار لي و آديداس سرمه اي خيلي خيلي خيلي دوست دارم نشون مي ده كه چقدر مرد شدي


مرسي خاله جون
سمانه مامان کیمیا
30 دی 91 10:17
هههههه کلی با این پستت خندیدم...فدات شم که اینهمه اد میای عکس با پتو شده عین خودت خاطره موهاشو ازموهای کیمیا بیشتر شده که قربونت برم که نینی بودی نمک خالی بودی
ela
30 دی 91 10:37
فداشم با اين لباسهاي خوشگلي كه ميپوشه. براش اسپند دود كن
خاله زهره
30 دی 91 11:23
الهی فدات شم عکسات خیلی خوشکله اینقدر که نتونستم دیگه تنبلی کنم برات نظر نزارم خیلی آقا شدی تقریباً شاید 10 روزه که از جلو ندیدمت به نظرم خیلی تغییر کردی دیگه این دفعه خودم به آرسام میگم که از طرف من گازت بگیره میام دم مهد می بوسمت تازه به مامانت بگو اگه موهای پسر منو داشتی چه کار می کردی . من عاشق موهای شما هستم چون لخته


مرسي خاله جون. من اگه موهاي خوشجل آرسام و داشتم كه ديگه مامانم از خوشحالي نمي دونست چيكار كنه. همش پز موهام و مي داد اونوقت...
نیلوفر
30 دی 91 11:53
سلام وای وای وای چه پسر خوشتیپ و خوشرویی،ماشالا هزار ماشالا ای جانم که چقد موهای بسته شده بهش میاد،عاشق همه عکسای این گل پسری هستم،عکسای کوچولییش که نگو دلم ضعف میره براش قشنگم همیشه تنت سالم و لبات خندون باشه
محبوبه
30 دی 91 17:17
اون فيگورات منو گشته گل پسر كه اينقده خوشگلو خوشتيپو شيريني خدا حفظت كنه ماماني دوست دارممممممممممممممممممممم
آوا مامان رادین
1 بهمن 91 11:47
یه پسر خوشگل، با لباسهای خوشگل و ششیطنت های جالب و همچنین یه مامان با سلیقه و خوش ذوق و با حوصله. خوب دل آدم ضعف میره دیگه . وقتی یک ماه نباشی و برگردی فوری میری سراغش تا ببینی چه شاهکارهایی خلق شده.
ببوسش این پسرک خوشگلو ناز رو که با اینکه یکی ازش دارم ولی بازم دلم واسه این نازدونه پر میکشه.


مرسي خانمي. خيلي محبت داري گلم
مامان سید کوچولو
1 بهمن 91 15:56
دندوناشو نیگا... بزرگ شده ماشالله...
راستی اون لباس یکسره که عکس شیر داره مارک خاصی هست؟ لباساشو از کجا میخری با این همه تنوع؟ فکر میکنی برا بچه دوساله هم لباس یکسره دارن؟854


سلام عزیزم. اون لباس یه سره مارکش مادرکر هست. بعید می دونم اینجا سایز بزرگ یه سره واسه بچه ها بشه پیدا کرد... قابلی هم نداره
مهسا(مامان هستی)
2 بهمن 91 18:13
الهییی قربونت برررم من وااای موهاتو میبندی چه ناااز میشییییی ماشالاااااا دیگه آقایی شدی برا خودت
مهسا(مامان هستی)
2 بهمن 91 18:17
سلااام عزیزم خوبی
یه سئوال داشتم میخواستم بگم منم از سحر برای تولد دخترم سفارش دادم دیدیم که شما هم اونجا ژست گذاشتین که تحویل گرفتین
من از کاراش تو وبلاگش که خیلی خوشم اومد میخواستم بدونم از نزدیک هم خوبه؟
مرسییی


آره عزيزم. كارش خيلي تميز و قشنگه. از نزديك هم همونطوريه
سپید مامان علی
4 بهمن 91 12:11
وای خدا...عاشق عکس اولی شدم....چقدر رنگ سبز با اون خنده ملیح شیطنت انگیز بهت میاد الهییییییییی ببین موهاشو بسته چقدر خوشگل شده....میام میخورمت هاااااااااا
مامان بردیا
5 بهمن 91 13:25
عززززیزم چه نازی تو
مامان بردیا جون. عاشق گل پسرت شدم خدا حفظش کنه. بردیا هامون حدود 3 ماه تفاوت سن دارن.خوشحال میشم به خونه خاطرات پسرم سر بزنید. اگر با تبادل لینک موافقی لطفا خبرم کن.ببوس گل پسر نازنینو


مرسی عزیزم. لینکتون کردم و حتما سر می زنم