بازگشت مامانی به سر کار
کوچولوی من ، مامانی دیروز بعد از 6 ماه مرخصی زایمان و نزدیک به 9 ماه مرخصی بدون حقوق وقتی شما 1 سال و 2 ماه و 17 روز داشتی بالاخره برگشت سرکار...
هر چند خیلی تصمیم گیری سختی بود. اما باز خدا رو شکر بزرگ تر شدی و حداقل تونستم زمان بیشتری رو باهات باشم و برات وقت بیشتری رو بزارم. اما دیگه کم کم داری بزرگ می شی و یه جورایی خیالم الان راحت تره تا زمانی که 6 ماهه بودی.
البته هنوز پرستار پیدا نکردم. مهد هم چند جا رو دیدم اما راستش ته ته دلم یه جورایی به مهد راضی نیستم...فکر می کنم برات زوده. دلم نمیاد صبح ها از خواب ناز بیدارت کنم و توی این ترافیک و شلوغی ببرمت بیرون. نمی خوام خسته شی.این یکی دو روز هم پیش بابا جمشید و مامان محبوبه بودی. امیدوارم هر چه زودتر یه پرستار خوب و مطمئن برات پیدا کنم تا خیالم راحت تر بشه.
این دو روز خیلی خیلی دلم برات تنگ شده توی ساعات اداری. از صبح که از خونه میام لحظه شماری می کنم واسه ساعت 2.30 که از شرکت بزنم بیرون. همه فکرم و حواسم پیشته... آخ که چقدر دوری ازت سخته. اما خدا رو شکر خودت پسر خوبی بودی و این دو روز به خوبی گذشته. گوش شیطون کر اصلا اهل بهونه گیری و بدقلقی نیستی. امیدوارم با پرستارت هم همینطوری باشی.
با تو من مالک دنیامممممممممممممممممم