سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

شمال ـ رامسر

1391/4/3 17:17
2,990 بازدید
اشتراک گذاری

 یه چند روزی با مامانی و بابایی رفته بودم شمال آب بازی و آب تنینیشخند این پنجمین مسافرت من ، سومین شمال من، دومین مسافرت سال 91 من و اولین مسافرتی بود که با مامان و بابایی تهنایی با خانواده کوچیکمون رفته بودیم بغل هوا خوب بود و یه عالمه بهم خوش گذشت... از اول تا آخرش حسابی  آقا بودم و اصلا مامانی و بابایی رو اذیت نکردم چشمک

 

صبح توی راه رفت من لالا کرده بودم

وسطای راه در حال میل کردن بستنی هستم خوشمزه

بابایی می خواست بنزین بزنه و منم پیاده شدم و حسابی واسه خودم قدم زدم نیشخند

 نزدیکای رامسر بودیم و دیگه مامانی منو آورده بود جلو که زیاد توی صندلی ماشینم خسته نشمبغل دارم خیار می خورم

رفتم لب دریا و توی ساحل قدم زدم  

همون روز اول یه دوست پیدا کردم. البته اسمش الان یادم نیست.  اما یه ماه از من کوچیکتر بود خجالت

بعد از بازی و شیطنت زیاد از حال رفتم 

روز دوم تصمیم گرفتم برم توی آب... اما می ترسیدم. آخه آخرین باری که شمال بودم خیلی کوشولو بودم و هنوز بلد نبودم حتی بشینم چه برسه به این که برم توی آب 

وقتی فهمیدم از آب می ترسم بی خیال شدم و تصمیمم عوض شد. دیدم بهتره حمام آفتاب بگیرم و یه کم از خودم پذیرایی کنم 

بعضی وقتا هم می رفتم پیش مامانی یا بابایی می نشستم 

بعد از مدتی گفتم بزار دوباره امتحان کنم. شاید این بار نترسیدم متفکر

زیادم بد نبود خنثی

البته دوست نداشتم موج ها با شدت بهم بخوره. اعصابم بهم می ریخت و قاطی می کردم سبز

 

از آب که  اومدم بیرون مامانی خشکم کرد و لباس تنم کرد و بهم چوب شور داد که بخورم خوشمزه

 

انقدر خسته شده بودم که تا رسیدیم ویلا دوش نگرفته و غذا نخورده خوابم برد و یه 2.3 ساعتی خواب بودم 

اینجا با مامانی و بابایی رفته بودیم تله کابین رامسر 

بام رامسر 

همش دلم می خواست راه برم و مامانی و بابایی می ترسیدن و می گفتن خطرناکه... اینجا هم مامانی به زور من و نگه داشته کلافه

آخی از دستش خلاص شدم از خود راضی

منتظر بستنی هستم خوشمزه

پس چی شد این بستنی آخه؟!! متفکر

روز سوم هم دوباره رفتیم دریا

 

یاد گرفته بودم پشت به دریا می نشستم که موجا با شدت بهم نخورن نیشخند

دیگه آب بازی بسه 

لباس پوشیدم و مرتب و مودب نشستم 

اینم یه عکس خوشجل دیگه

عکس از برگشت به تهران موجود نمی باشد. چون اکثر مسیر رو لالا کرده بودم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (45)

مامی حدیث
3 تیر 91 18:37
اون عکس خوشگلت خیلی خوشگله..خیلی هم آقا شدی
سپید مامان علی
3 تیر 91 19:03
به به بردیا خان که رفته کلی آب تنی کرده...حالش سر جاش اومده...انشاءالله همیشه به سفر و البته خوش گذرونی...جاانم که اول از آب ترسیدی...عاشق عکس آخریت شدم با اون عشوه های نازت...بوووس
آهو
3 تیر 91 19:20
به به آقا بردیا آب تنی خوش گذشت. مامانی هم می بردی تو ابها با هم بازی می کردید.
سمانه مامان کیمیا
3 تیر 91 23:23
به به همیشه یه گردش اونم از نوع شمالش... خاله خیلی خوب کاری کردی الان رفتی هم هوا عالی هم تونستی بری تو اب...جای کیمیا خالی....چشمم روشن دوست پیدا کردی؟؟؟؟
عکس 7امی و اخرییییییییییییییییییی عالی بود ...روز به روز داری نمکی تر میشی ...مامانت چکار میکنه تو هی خوشگلتر میشی؟
راستی خودت شماره نمیزاری...حواست باشه
مامانی هم که مثل همیشه خوشتیپ و خوشگل و .....


مرسی سمانه جون. دوستیش با اون دخمله خیلی کوتاه بود. تو خودتو ناراحت نکن. هههههه جای کیمیا هم که حسابی خالی بود
مامان تنها
4 تیر 91 1:01
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد سوگند به هر چهارده آیه نور سوگند به زخم های سرشار غرور آخر شب سرد ما سحر می گردد مهدی به میان شیعه برمی گردد یا امام زمان انتظار هم از نیامدنت بی تاب شد ... اعياد شعبانيه بر شما دوست عزيزم مبارك
مامان تنها
4 تیر 91 1:14
عزيززززم عكس آخري خيلي خوشگله
سرور مامان فراز
4 تیر 91 8:19
واي خاطره من چه صبحي رو شروع كردم با اين پسر خوش تيپ و با نمك و البته مامان خوش تيپش الهي هميشه به گردش و شادي باشيد
محبوبه
4 تیر 91 8:21
هميشه به گردش ماماني گوله نمك من همه عكسات قشنگن ولي اون دو تا آخري يه چيز ديگس عزيزم عاشقتم كوچولو
خالــــــــه
4 تیر 91 8:26
هميشه به گردش عزيزم .. هميشه به شادي ... عكس آخري محشره
هانی مامان سامیار
4 تیر 91 9:31
بردیا خان چه اقا شدن ماشا ا... الهی همیشه بهت خوش بگذره عزیزم . همه عکساتم جیگر بودن
صوفی مامان رادمهر
4 تیر 91 9:32
آخییییییییییش کلی حالم خوب شد این پسر شاداب و خوشگل و با اون مامان نازش دیدم، اول صبحی دلمون وا شد... بردیا دوست داریم(با آهنگ خوانده شود، سه بار، در حال دست زدن)
سميه مامان اميرعلي
4 تیر 91 10:27
خاطره جون خوشحالم كه بهتون خوش گذشته ... برديا هم كه مثل هميشه اقاااااااااست ..... شاد باشين هميشه
عاطفه
4 تیر 91 10:38
ای جونم نازی ماشالله
خوش سفر باشی همیشه
راستی خاطره جون من عاشق بردیا شدم مخصوصا تو پست قبلی تو پارک
بگردمششششش با اون کلاهش جوجه خوشگله من
راستی عزیزم به سلیقه ات توی تغذیه بردیا احسنت میگم



مرسی عزیزم.ممنون
عاطفه
4 تیر 91 10:43
وای خاطره جون توروخدا براش اسپند دود کن
یه پیشنهاد هم دارم
اون عکس آخریه رو بزرگش کنین قابش کنین
خیلی جیگررررررررره


مرسی. آره خودمم هم عاشق اون عکسم... احتمالا همین کار و می کنم.
سمیرا مامان آنیتا
4 تیر 91 12:08
الهی من فداش شم چه جیگری شده .. ماشالا خیلی جذاب و خواستنی شده .. بزرگ بشه چی میشه عکس آخری معرکه بود عکسای کنار دریاش همه قشنگه
مامان رهام
4 تیر 91 12:14
سلام خاطره جون
مامان رهام
4 تیر 91 12:14
به به چه عكساي خوشگلي.......هميشه به گردش و شادي برديا جووووووووووون
مامان رهام
4 تیر 91 12:15
عاشق اون عكس خوشگله شدم من.............از دست تو خاطره با اين عكساي خوشگل دلمونو اب ميندازيطبق معمول مامانش اسپند لطفاً
مامی گل
4 تیر 91 12:32
وای خاطره واقعا مرسی خیلی حس خوبی داشت دیدن عکسها قربونش برم با اون اب بازیهاش منهمهرو دوست داشتم و ولی اخری خییییلی خوشگل بود
بهار(مامان آرشا)
4 تیر 91 13:49
وااااااااااااااااااااااااای یکی منو بگیره خیلی خیلی عکساتون خوشکل شده عزیزم این فسقلی هر روز جیگرتر میشه مامانی اسپند یادت نره
زهره مامان داریوش
4 تیر 91 14:44
چه عکسای خوشگلی گرفتی کنار دریا خدارو شکر که خوش گذشته وبردیا جون اینقدر خوشش اومده
راحله مامان احسان
4 تیر 91 15:16
همیشه به گردش بردیای خاله.. بوووووووووووووووووووس.. امیدوارم همیشه لبت خندون باشه خاطره جون.. ببوسش عزیز دلمو..
پري همكار مامان مونا
4 تیر 91 16:07
سلام دست شما درد نكنه چه وب قشنگي ساختي برا برديا جون پسر نازي داري هرروز عكساشو نگاه مي كنم خدا حفظش كنه برات گلم
سارا
4 تیر 91 17:45
عکس ها عالی بود ..ممنون چه مسافرت با حالی ..خیلی خوب بوده
مامان آريا
5 تیر 91 10:22
عزيز دلم حسابي خوش گذروندي ها آفرين به تو كه پسر خوب و ناناسي بودي و ماماني و بابايي رو هم زياد اذيت نكردي عكسا همه خوشگل بودن كلي از ديدنشون لذت بوردم اون عكس خوشگلت هم كه ديگه معركه بود البته تو خودت كلا"‌معركه اي عزيزم كه عكسات خوشگل مي يفته
دخترک
5 تیر 91 14:15
سلامممممممم الهی قربونت برم که آقا بودیییییییییییی اون عکست که بابات گرفتت تو آسمون محشرههههههههههه الان بک گروند سیستممه. بخورمتم بازم کمه مامانتم که هزار ماشالا مثل همیشه خوشگل و خوشتیپه
اوامامان ارام
5 تیر 91 18:54
سلام خاطره جونم ایشالله همیشه به گردش ......
شاپرک مامان مهدی
5 تیر 91 23:17
خوش سفره دیگه اقا بردیا ما که کلی دلمون باز شد عکسهای شما رو دیدم شاهزده
راضیه مامان سینا
6 تیر 91 1:03
عزیزممممم بردیای خوشگل و ناز مثل همیشه فقط آرزو میکنم خدا نگهدارت باشه...
نارگل
6 تیر 91 2:08
سلام امیدوارم خوش و خرم باشین همیشه بردیا جون ماشالا خیلی خوش عکسه و به نظرم خیلی باااااااااحال
شیما
6 تیر 91 7:22
ای جاااااااان فدای پسرم خوشکلمممممممممم عــــــــــــــــاشقدمممممممممممممم
روح انگیز مامان سیاوش
7 تیر 91 1:59
سلام خاطره جون خوبی؟
یه نگاه به ساعت این نظر من بنداز ببین حقشه شوهرم به خاطر این ساعت شب و وب گردیم طلاقم بده یا نه؟
الهی بمیرم تنهای تنها گرفته خوابیده
خاطره جون تا بیدار نشده و طلاقم نداده رمزو رد کن بیاد ..منم برم بخوابم تا شوهری بیدار نشده
رمزو دادی ها...شب بخیر
ای وای جدی جدی شد ساعت 2 شب ها من رفتم ...


سلام عزیزمممممممم. دیگه من جای همسری بودم جدی جدی طلاقت می دادم.. راستی رمز رو هیچ کس نداره. فقط و فقط خودم و خودش.ههههه
مامان آريا
7 تیر 91 11:06
سلام خصوصي داري مي گم من يه جورايي حس فضوليم گل كرده براي اون مطلبه خيلي خيلي خيلي خصوصيت چيكار كنم
مامان آريا
7 تیر 91 12:24
مرسي بابته اعتمادت همشون معركه بودن خيلي خوشگلن اميدوارم ساليان سال در كنار هم خوشبخت زندگي كنين و سايتون بالا سر برديا جون باشه
راحله مامان احسان
7 تیر 91 12:46
یعنی ما از فضولی بمیریم.. شفاف سازی کن لطفا
راحله مامان احسان
7 تیر 91 14:56
خیلی بهم می یاین برات هر روزها لبخند در کنار همسر و پسر گلت آرزو مندم.. بوووووووووووووووووووووووووووووووووس
آرتين كوچولو و بابا هادي
8 تیر 91 9:15
عاشق عكسه مودبتم هميشه خوش باشيو در سفر آقا برديا خوشچله
پگاه مامانآرتین
8 تیر 91 17:17
سلام بردیاگلی.همیشه به سفر چه عکسای باحالی کناردریا گرفتی.چراازآب ترسیدی عسل
روح انگیز مامان سیاوش
9 تیر 91 0:03
سلام عزیزم اتفاقی کل نظراتت رو خوندم همه از عکسهای این پستت تعریف کرده بودن پس بگو فقط نمیخواستی به من رمز بدی دیگه به خدا گله ای نیست فقط از این که من رو محرم ندونستی یکم دلم شکست...موفق باشی عزیزم..
فرناز مامان ایلیا
10 تیر 91 20:35
وای خدای من عکسها عالین عالی....دلم رامسر خواست...

خاطره با شال سبزه خیلی ناز شدی...

عاشق عکس آخریم....


مرسی فرناز عزیزم.ایلیای خوشجل رو ببوس
مامان ریحان عسلی
11 تیر 91 17:39
سلام همیشه به گردش و تفریح ماشالا به بردیا جون که آب تنی هم کرده عکس آخری خیلی نانازه
نسرین مامان بردیا
12 تیر 91 1:53
الهیییییی.... همیشه به گردش و تفریح... بردیای ما که خیلی از دریا ترسید و نشد یه عکس خوب ازش بگیریم... بردیای شما واقعا جنتلمنه
تنها e
12 تیر 91 16:24
سلام مامان خاطره دست شما درد نكنه چه وب قشنگيچه پسر ماهي چه مامان خوش سليقه اي بگين هزار ماشاالله
صبا(مامان هومان جان)
13 تیر 91 18:02
سلام گلم خوش اومدین به شمال خوب خبر میدادین میومدیم میدیدیمتون اخه ما هم رامسریم خوب موقعی اومدین الان یه هفتست باد و بارونو رعد و برق و هواااای یخخخخخخخخخخخ
راستی عکساتونم خیلی ناز بود مخصوصا بردیا خان که ماشالا واسه خودش اقایی شده بووووووووس


ممنون صبا جان. محبت داری گلم
مهدی
19 تیر 94 0:20
مامانش ازطرف من ببوسش