اولین سیزده به در
اولین سیزده به در بردیا مصادف شد با افتتاح صندلی ماشین
دیروز عصری با بابایی و بردیا می خواستیم بریم سمت فرحزاد که سیزده مون رو در کنیم. من پیشنهاد دادم صندلی ماشین هم ببریم و دیگه بردیا رو بزاریم توی صندلی. بابایی گفت نمی شینه و توش نمی مونه و اذیت می کنه و ... من خودم هم همش دودل بودم که ببریم یا نه. همش فکر می کردم شاید براش زود باشه اما بالاخره دل و زدیم به دریا. منم یه عالمه اسباب بازی برداشتم که اگه نخواست توی صندلی بشینه با اونا حواسش و پرت کنم. اما خدا رو شکر در کمال ناباوری من و بابایی، خیلی خیلی از صندلی ماشین استقبال کرد. خیلی هم دوست داشت. انگار توش احساس مستقل بودن می کرد. لم داده بود و بیرون و نگاه می کرد.
چه اشتباهی کردیم مسافرت صندلی ماشین نبرده بودیم
حتی وقتی داشتیم از فرحزاد بر می گشتیم تا نشوندمش توی صندلی خیلی راحت و ساکت نشست تا کمربندشو براش ببندم.
شام هم منزل خاله عاطفه و عمو حسین دعوت بودیم.
اینم عکسا با دوربین جدید
قبل از رفتن توی خونه
بردیا و صندلی ماشینش
سفره خونه ، توی فرحزاد
همین اول فقط آروم نشست. بعدش همه برگای گل های پشت سرمون و دونه دونه کند.
هر کاری کردم لب به آش نزد. اما تا بستنی برامون آوردن سریع نشست جلوی من و دهنش و باز کرد.
خونه خاله عاطفه ، توی اتاق یاسی