سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

ایستادن

1390/12/9 16:00
1,537 بازدید
اشتراک گذاری

اینجا وایساده بود و اصلا حواسش به دوربین نبود چشمک

تا دوربین و دید یه دستش و ول کرد تا نشون بده توی این کار خیلی حرفه ایه ماچ

روروئکش و می گیره و باهاش کل خونه رو دور می زنه و دوباره برش می گردونه جایی که همیشه پارکه قهقهه

اینجا به زور می خواد از پشت سوار روروئکش بشه متفکر

اینجا هم وایساده و هر چی دم دستش بوده پرت کرده پائین و شدید از این کارش خوشحاله کلافه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

سمانه مامان کیمیا
9 اسفند 90 17:36
وایییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااا کلی خندیدم عکی دومی و اخری اخرشهههههههههههه ههههههه خیلی باحال بود خیلی بزرگ شدیا خاله شدی یه بردیا شیطون و نمکی دوست دارممممم
هدی مامان مبین
9 اسفند 90 18:22
بردیا جونم موهات بلند شده خیلی نازتر شدی ماشالا چقدر عکس اخریت رو دوست دارم....میبوسمت
مامان ریحانا
9 اسفند 90 19:55
سلام می بینم که مثه خونه ی ما همیشه پی ام سی تون برقراره ایستادنت مبارک بردیا کوچولو عکسی که از پشت میخواست بره تو روروئکش خیلی با حال بود خوبه بردیا نشست روروئکه ریحانه حکم صندلی داشت اصلا ننشست توش که راه رفتن و یاد بگیره فقط 1 ماه اونم وقتی می رفتم آشپزخونه که غذا درست کنم میذاشتمش که زیاد به پرو پام نپیچه
روح انگیز مامان سیاوش
9 اسفند 90 21:33
سلام خاطره جون خوبی عزیزم ؟
بردیای نازم و شوشو عزیزت خوبن؟
الهی قربونت بشم خاله چه ناز نازی شدی عزیزم .ایستاده و نشسته و خوابیده همه و همه رو رو هم بزاری یه جمله :بردیا خیلی خیلی نازی خاله خیلی خوردنیی خاله جون ای قربون اون تیپ خوشگلت بشم خاله ..دوستت دارم عزیز دلم میبوسمت پسر نازم.


سلام روح انگیز جون. ممنون.شما و گل پسر خوبین؟

ممنون خاله جونم ( از طرف بردیا)
بابای ملیسا
9 اسفند 90 23:36
سلام . وبلاگ ملیسا خانم با عکسهای جدیدش به روز شد . منتظر شما و نظرهای زیباتون هستیم .
خـــــــاله
10 اسفند 90 10:14
عاشقتم يك كلمه
بهار(مامان آرشا)
10 اسفند 90 11:45
قوربون اون یه دستی وایسادنت
سمیرا مامان آنیتا
10 اسفند 90 11:46
عکس آخری چه ماهه آدم دلش میخواد لپش رو یه گاز اساسی بگیره
مامان رهام
10 اسفند 90 12:13
ااهي من فدات شم خيلي ماهي خاله جون .آفرين به پسمل زرنگ خاله
محبوبه
10 اسفند 90 12:34
هزار هزار هزار ....................ماشاا.....كه تو اينقدره ماماني
مامي گل
10 اسفند 90 14:28
واي خاطره من موندم چطوري تا حالا اين موشموشك رو قورت ندادي خييييلي بانمكه با اون اداها و كارهاش
فاطمه 67
10 اسفند 90 18:53
سلام خاطره جونم خیلی جالب بود من موقعی که وارد سایت جیگرت شدم بردیا عسلیه من 10 پماه و 10 روز و 10 ساعت و 10 دقیقش بود
الهییییی قربونش برم من که آقا شده....
خدا حفظش کنه
من هرروز به وبلاگ بردیا سر میزنم بابا تند تند عکس بذار دیگه دلمون آب شد


مرسی فاطمه جون. چشم عزیزم. تصمیم گرفتی واسه مامان شدن یا نه؟!!!
anita
10 اسفند 90 21:30
شلوار قرمزت منو کشته جیگرم
دخترک
10 اسفند 90 23:25
سلام آخ قربون ایستادنش بشمممممممم عکس دومیو دلم خواست بخورم
فاطمه 67
11 اسفند 90 1:05
راستش خاطره جون رفتیم دکتر شوهرم ازمایش بده اون اوضاعش فعلا خرابه... منم که تنبلی دارم اول بیم الله همه چی خراب شد....گریههههه..... شش ماهه دیگه تازه باید اقدام کنیم... دعا کن...راستی دومیتو کی میاری؟


نگران نباش. همسری هم مشکلی داشته باشه با دارو سریع جواب می گیره. به نظرم به حرف دکتر گوش نده و توی همین 6 ماه اقدام کن.انشاء اله زودتر مامان شی.راستش منم واسه دومی فعلا تصمیمی ندارم. حداقل تا 2.3 سالگی بردیا که اصلا بهش فکر هم نمی کنم
مامان محمدحسن کوچولو
11 اسفند 90 8:07
خاطره خانوم نمی ترسی روروئک آقابردیا از بردیا کوچولو زودتر حرکت کنه و بچه با صورت بخوره زمین؟

من که جرات این کارو ندارم تا محمد خسن میخواد با روروئکش راه بره منم دنبالش راه میفتم و همش مواظبشم



نه عزیزم. واسه جی بترسم؟ فاصله روروئک تا زمین خیلی کمه. بعدشم فرشه زیرش. بردیا هم خودش انقدر محتاطه که باور کن تا حالا بچه اینطوری ندیدم. خودش خیلی حواسش هست... اگه بخوام همش دنبالش باشم که زندگیم رسما تعطیل می شه !!!
فرناز مامان ایلیا
11 اسفند 90 13:54
ای ول...پسر خوش تیپ و شیطووون من....جووون....
فاطمه 67
11 اسفند 90 14:19
مرسی خاطره جونی....چشم... فعلا افتادم تو وادی اثاث کشی دعا کن.... دوست دارم
من عکس میخواممممممممممم توروخداااااااااااااااااااا


انشاء اله زودی با خبرای خوب میای. راستی کمک واسه اسباب کشی می خوای من و بردیا هستیما. دیدی که پسرم چقدر تو خونه تکونی من کمک کرده. تو هم کمک می خوای تعارف نکنا...ههههههههههههه

چسم عکس هم زود به زود میزارم
مامی کیارش و کیانا
11 اسفند 90 14:34
ماشاله چقدر بردیا جون بزرگ شده
Marzieh
11 اسفند 90 21:54
سلام خاطره جان من امروز از طریق نی نی سایت با وبلاگ بردیا جون آشنا شدم. اسم خواهرزاده منم بردیاست. ماشالله پسر خوشگلی داریذ خدا حفظش کنه.
این پارچه که داخل تخت بردیا جونه که طرح ستاره داره خودتون زدید؟ واسم جالب بود


ممنون مرضیه جان. این پارچه ست سرویس روتختیش هست. قابل شما رو هم نداره
مامان رانیا
12 اسفند 90 18:45
بوسسسسسسسسسسس
صوفی مامان رادمهر
13 اسفند 90 11:21
هههههههه... آقا ما هم بیایم هل بدیم.. کمک نمی خوای... بلدیما... خیلییییییییییییییییی عکسات باحال شدن... عاشق چشماتم که وقتی می خندی اونا هم باهات می خندن...
مامان احسان
13 اسفند 90 15:31
اوخ دلم می خواد اون لپاتو وقتی انقدر شلوغ می کنی گاز بگیرم.. البته هیچ وقت دلم نمی یاد فقط حرفشو می زنم
دايي
14 اسفند 90 13:05
جيگر