سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

وقت آتلیه

1390/8/14 16:03
988 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 12 آبان ماه ساعت 5 تا 8 وقت آتلیه داشتی... توی خونه حسابی شنگول بودی و سرحال. طبق معمول خوشحال و خندان...

این عکست و وقتی داشتیم از خونه می رفتیم گرفتیم.

توی ماشین هم تا اونجا راحت خوابیدی.. اما به محض این که رسیدیم و کار عکاسی شروع شد شروع کردی به بدقلقی و گریه و جیغ و هوار... انگار خوشت نیومده بود هی توی صورتت فلاش بزنن و تند تند بخوای لباس عوض کنی..

من و بابایی و آقای عکاس حسابی خودمون و کشتیم تا یه کم بخندی.. اما خدا رو شکر عکسات خوب شد.

به محض این که کار عکاسی تموم شد و من و بابایی داشتیم عکسا رو انتخاب می کردیم انگار متوجه شده بودی دیگه کسی کاری به کارت نداره و خیالت راحت شده بود.آروم توی بغل مامانی نشسته بودی و با دیدن عکسات ذوق کرده بودی و می خندیدی. بعدشم که رفتیم خونه مامان محبوبه دوباره خوش اخلاق شده بودی.

اینم عکسات خونه مامان محبوبه و بابا جمشید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان پارسا
15 آبان 90 2:38
عززززززززززززززززززیززززززززززززززززمی

لباساش خیلی نازن
پیراهنشو از کجا خریدی؟میشه آدرسشو بدونم


عزیزم پیراهنش و جلیقه رو از بهار گرفتم.. پاساژ چهلستون. فابلی هم نداره
محبوبه
15 آبان 90 8:10
نيپ مردونش من گشته قربون اون خنده هات بشم بوسسسسس:
مامان آريا
15 آبان 90 10:57
عيد قربان ، پر شکوهترين ايثار و زيباترين جلوه ي تعبد در برابر خالق يکتا بر شما مبارک
مامان آريا
15 آبان 90 10:58
قربونت برم با اين تيپت و قيافه هميشه خندونت
سمانه مامان کیمیا
15 آبان 90 18:14
وای تیپت منو کشته خالهههههههههه
من بی صبرانه منتظر عکسای خوشکلت هستم عزیزم.....میدونم مثل همیشه نازن....


چشم سمانه جون. حتما عکسای آتلیه رو می زارم.
مامان پارسا
15 آبان 90 19:11
ممنون گلم، اسم مغازشو یادته(شرمنده که انقدر سؤال میکنم)


نه عزیزم.شرمنده . اسمش یادم نیست.. فقط می دونم یه مغازه کوچولو بود...
سمیه مامان رها
17 آبان 90 4:37
آخخخخخخخخ جون چه عکسایی بشن....
خاطره جون همون سها رفتی؟
اگه اره که زودی عکسات اماده اس بیا بزار حالشو ببریم...


اره عزیزم سها رفتم