سیزده بدر 93
امسال سیزده بدر رفتیم پارک نزدیک خونه خاله که هم به نسبت خلوت تر از جاهای دیگه بود و هم نزدیک. عکساش هم با توضیحات در ادامه مطلبه
توی ماشین داریم می ریم دم خونه خاله اینا
مامانم با دیدن این عکس کلی کیف می کنه چون قد کشیدن من کاملا مشخصه
مامانم و ماهان جون دم خونه خاله
خاله جونم و ماهان جونم که کلی شیطونی کرد
وقتی بابایی و عمو حسین داشتن چادر و وصل می کردن انقدر شیطونی کردم که وصل یه چادر کلی طول کشید. هی میرفتم توش و نمی ذاشتم وصل بشه
پسر خاله ام هم مثل خودم عاشق دستماله
آخ که هلاک ماشین بازی و این چیزام و ول کن ماشین عمو حسین نبودم
بازم این دو تا چشم منو دور دیدن و عکس گرفتن
ماهان جون که برای چند لحظه می تونه خودش وایسه بدون کمک
من و عمو حسین با دستی که همچنان شکسته و توی گچه
ماهان شکمو
تا می تونستم با بابایی توپ بازی کردیم
اینجا قهر کردم که چرا مامانی بهم می گه بیا سوئیشرت بپوش !!!!
طرفای عصر واقعا خنک شده بود
رفتیم سرسره و تاب بازی
کودک درون مامان و بابا خیلی کوچولو هست. نمی دونم چند سال؟!!! اما فکر کنم اندازه خود من باشه !!!
از گوشی موبایل هیچوقت غافل نیستم و عاشق گوشی خاله ام
دارم خستگی در می کنم
بزار اصلا برم ببینم این دور و بر چه خبره
خوب دیگه همه چی امن و امانه. سیزدمون هم در شد. بریم خونه