سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

واکسن 18 ماهگی

1391/8/7 17:09
7,826 بازدید
اشتراک گذاری

تقریبا از 3.4 هفته پیش استرس واکسن 18 ماهگی رو گرفته بودم. چون از قبل شنیده بودم که خیلی واکسن سختیه و حسابی اذیت می کنه... شنیده بودم که واکسنی رو که به پا می زنن خیلی متورم می شه و درد می گیره. این بود که من و بابایی تصمیم گرفتیم بریم مسافرت و برگردیم و بعد واکسن شما رو بزنیم. 

منم روزی که می خواستیم بریم واسه واکسن رو مرخصی گرفتم تا کنارت باشم و نخوای بری مهد کودک تا کمتز اذیت شی.

دیروز صبح با بابایی رفتیم مرکز بهداشتی که اونجا پرونده داریم اما جدیدا فقط روزای فرد رو واکسن می زنند... این بود که مجبور شدیم بریم یه مرکز بهداشت دیگه.... انگار قسمت این بود که بریم جای دیگه. چون این یکی مرکز بهداشت گفتند واکسن 18 ماهگی رو برای اینکه بچه اذیت نشه به پا نمی زنیم و به دستت زدند. همونجا چند لحظه گریه کردی و تا اومدیم توی ماشین آروم شده بودی. همین... خوشبختانه از درد و تب خبری نبود... مامانی هم هر 4 ساعت یکبار بهت استامینوفن می داد... اما خدا رو شکر اصلا اذیت نشدی. حسابی هم سرحال و شنگول بودی... جالبه که همه زنگ می زدند و جویای حالت بودند و شما هم مثل همیشه مشغول شیطنت و آتیش سوزوندن

خدا رو شکر این مرحله هم به خوبی و راحتی طی شد. تا 6 سالگی از واکسن راحت شدیم... 


اینم یه عکس از شیطنت هاتبغل


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

نیلوفر
7 آبان 91 17:32
سلام عزیزم خوشحالم که اذیت نشدی و درد هم نداشتی،ایشالا همیشه تنت سالم باشه و لبات خندون،درست مثل همین عکس نازی که مامانی از شما انداخته میبوسمت
مامان رانیا
7 آبان 91 19:53
الهی همیشه سلامت باشی
فرناز مامان ایلیا
7 آبان 91 21:07
خدا رو شکر که اذیت نشد... منم خیلی استرس دارم... شیطوون خاله...
بابابزرگ آرتين
8 آبان 91 6:27
الهي كه تنت به نازطبيبان هرگز ؛انشاالله كه به زودي وكسن حج بزني آنهم دسته جمعي باماماني وباباجون مامان محبوبه و...ومن هم يكدفه تومكه بگم بچه ها بياييد سيد اينجاست انشااله!


مرسی بابا بزرگ. انشاء اله
الهه
8 آبان 91 8:10
سلام خانومي . انشااله سفر خوب بوده . خدا رو شكر كه بردياي گل ما حالش خوبه. منم فكر كردم واكسن 18 ماهگي رو به پا ميزنن. ماشااله ماشااله به پسر خوشگلم. راستي ميشه رمز به بدي مرسي
مهسا(مامان کیان)
8 آبان 91 8:57
بردیا نازنین خوشحالم که اذیت نشدی. من خیلی خیلی دوستت دارم و همیشه به وبلاگت سر میزنم.
خاله عاطفه
8 آبان 91 9:29
اميدوارم همه مراحل زندگيت به همين راحتي و در نهايت آرامش زير سايه پدر و مادرت بگذره گلم .. چون تو ماهي همه چيزت عالي ميشه وووووو عاشق خنده هاتم
مامان رهام
8 آبان 91 10:33
سلام خاطره جون خدارو شکرکه تموم شد.قربونش برم شیطونک
پری شب
8 آبان 91 15:45
خداروشکر که بخیر گذشت گل پسر ما اذیت نشد
هانی مامان سامیار
8 آبان 91 23:09
خدا رو شکر خاطره جون ان شاا... آقا بردیامون همیشه سالم و تندرست باشه راستی خاطره جون رمز عبور کیش ؟؟؟؟ مرسی بوسسسسسسسسسسس
نارگل
9 آبان 91 1:26
به سلامتی بردیا جون راحت شد
من هم برای محیا خیلی استرس داشتم خداراشکر براحتی گذشت .


خدا رو شكر
مامان آريا
9 آبان 91 10:20
الهي كه هميشه سالم و سلامت باشه ماماني زيادي دل خوش نباش تا چشم به هم بزني شش سالش شده و نوبت واكسنش بوسسسسسسسسسسسسس براي شيطون و تو دل بروي خودم
سپید ماما علی
9 آبان 91 23:40
خدا رو شکر آقا سید کوچولو اذیت نشده و این مرحله رو به خوبی پشت سر گذاشته....خیلی دوست دارم.... راستی خصوصی داری چک کن عزیزم
سمانه مامان کیمیا
10 آبان 91 8:58
ای جاننننننننننن خدا رو شکر قربونت برم که اینهمه صبوری ....دوست دارم با اون خندتتتتت
صوفی مامان رادمهر
10 آبان 91 12:08
آخیییییششش راحت شدی تا 6 سالگی... وروجک خوش خنده اون بالا چی کار می کنی؟ بووووووس
سارا
10 آبان 91 18:09
عزیزم واکسن زدی .....درد داشتی ... خدا رو شکر خیلی اذیت نشدی .... داری شیطونی میکنی ...بوسسس
دخترک
10 آبان 91 18:10
دیگه مردی شده واسه خودش قربون خنده هاششششششششششششش
مریم مامان ارمیا
11 آبان 91 10:47
سلام عزیزم،
خدارو شکر اذیت نشدی،ایشالا همیشه سالم وسرحال باشی
خاطره جون،خیلی مامان با سلیقه ای هستی،با لباسایی که تن بردیا کوچولو میکنی ،این پسری بانمک رو بانمکتر میکنی.

خوشحال میشم ،اگه شما هم دوست داشته باشین باهم تبادل لینک داشته باشیم.


ممنون عزیزم. حتما خیلی هم خوشحال می شم. من شما رو لینک می کنم
صدیقه
12 آبان 91 0:14
خدا رو شکـــــــــــــــــــر که اذیت نشد ... ماشالله پسلمون قویه
فاطمه مامان امیرعلی
14 آبان 91 10:34
سلام دوست خوبم. دلم برای بردیا تنگ شده بود. ماشاالله به بردیای قوی. واکسن امیرعلی رو تو پاش زدن کلی اذیت شد.