سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

من از بودن تو نفس می کشم

1392/12/2 14:35
1,251 بازدید
اشتراک گذاری

بازم اومدم از کارات و حرف زدنات بنویسم عزیزم  بغل

 

ــ از شماره یک تا 15 رو می شمری کامل. تو خونه همش در حال شمارشی. دلم می خواد بخورمت وقتی می گی : دبازده ( دوازده ) ماچ

ــ هر چی بهت بدیم حتی اگه شب تا صبح  باشه  و شیر بخوای ، با چشمای بسته شیشه شیر و می گیری و حتما می گی منون ( ممنون ) قلب

ــ گاهی منو مامان. گاهی خاطره و بخوای خیلی خوشحالم کنی یا برعکس خودت و لوس کنی خاطره جون صدا می کنی. چون می دونی دوست ندارم مامان صدام کنی چشمک

ــ تا گوشی خونه یا موبابلم زنگ می زنه منو نگاه می کنی و با تعجب می گی :کیه ؟!!! یا اگه فکر کنی من نشنیدم بلند می گی : مامان گوشی مژه

ــ وقتی تلفنی با کسی حرف می زنی اولش می گی : الو سلام، بعد می زنی تو فاز زبان مریخی،  آخرشم منون و خداسس ( ممنون و خداحفظ ) و قطع می کنی. نیشخند

ــ گیر بدی به لباس یا کفشی،  دیگه همونه و راهی نداریم.این می شه که بعضی وقتا کفش قرمز پاته با یه تیپی که هیچ همخونی نداره یاکاپشنی که به هیچ جات نمیاد...کلافه

ــ کافیه ببینی من روی تخت دراز کشیدم تا هزار و یک بهانه داشته باشی واسه بلند کردنم. اول میای می گی پاشو. بعد که ببینی چشمام بسته اس یعنی خوابم میری میای چیزای مختلف می گی. مامان شیر. مامان جیش. تبلت و میاری مامان شاژ ( شارژ نداره ) مامان انگو ( آب انگور ) و ...  انقدر می یای و می ری به بهونه های مختلف که دلم نمیاد و بلند می شم.اوه

ــ گاهی هم دراز کشیدم و با کارتات ظاهر می شی. می گی این چیه؟ بعد خودت می گی قطار... دوباره می ری با یه کارت دیگه میای و می گی این چیه؟ ماشین و دوباره با یه کارت دیگه...و داستان ادامه داره اوه

ــ شبانه روز دنبال صندلیت می گردی و دائم می گی صندلی کوجاس؟ سوال

ــ چند روز پیش توی دستشویی جورابت خیس شده بود. اومدی بیرون جوراب خیست و درآوردی و گذاشتی روی شوفاژ!!!!! خنده

ــ دو تا حرف  ( ر ) و (پ ) رو بیشتر موقع ها نمی تونی بگی. مثلا می گی : بدیا ( بردیا ) ـ یشیدی   ( رشیدی) نیشخند

ــ تا کسی صدات می کنه بردیا رشیدی؟ زودی جواب می دی : حاضِ ( حاضر )  بغل

ــ به طرز شدیدی عاشق جوراب هستی و حتی شب موقع خواب هم باید پات باشه. نصفه شب بلند شی ببینی جوراب نداری شهر و به هم می ریزی سوال

ــ شبا قبل از این که بری روی تختت صدات می کنم و خودت می دونی چی می خوام. بدو بدو میای بغلم و می گی : بوس ماچقلب

ــ صبحایی که خوش اخلاق باشی بهت می گم مامانی خوب خوابیدی؟  با ناز و ادا بغلم میکنی ، سرت و می زاری رو شونم ،  اروم اروم می زنی پشتم و می گی:  آیه ( اره ) بغلماچ

ــ توی دفترت یه چیزای به زبان مریخی مینویسی و همینطور که داری می نویسی بلند می گی : بدیا یشیدی ( بردیا رشیدی ) نیشخنداز خود راضی

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

نفس
2 اسفند 92 14:47
فدای شیرین زبونیاش و حرف زدناش.از عوض من ببوسینش.
خاطره مامان بردیا
پاسخ
مرسی عزیزم
mAhyA
2 اسفند 92 15:07
عزیزکمممم واااای خداااااا کلی لذت بردم از خوندن حرفای قشنگش بدیا یشیدی حتی تصورشم قند تو دلم آب کرد جیگرطلاااااا ماشالله
خاطره مامان بردیا
پاسخ
ممنون مهیا جون. واقعا هم حرف زدنش بامزه اس و دوست داشتنی مخصوصا واسه من و باباش چون بردیا خیلی دیرتر از هم سن و سالاش به حرف زدن افتاده. خلاصه با هر یه کلمه اش می خوایم بال دربیاریم انگار
نیلوفر
2 اسفند 92 20:34
سلام هزار ماشالا به این طوطی شیرین زبون که انقده بامزه حرف میزنه دلم میخواد قورتش بدم خدا حفظت کنه عزیزم
سمانه مامان کیمیا
2 اسفند 92 21:16
عسیسسسسممم قربونت برم بدیا یشیدی اون حرکت زدن توپشت و بغل کردن رو کیمیا هم داره ای که چه حالیییییییییی میده همه خستگی ااین 2 سال و اندی از تن ادم در میاد و همجنین اون از تخت بلند کردن رو فدات شم که حاضری..شیرین زبون
خاطره مامان بردیا
پاسخ
مرسي. وبلاگت و به روز كن دختر جون. كشتي ما رو
هدی مامان مبین
3 اسفند 92 2:04
وای بدیا یشیدی...عزیز دلی... میگم به هرچی میخوای کار داشته باشی کار داشته باش...به تیپت کار نداشته باش که کلاهت با مامانی میره تو هم خوشتیپپپپپپپ ماشالا چقدر زرد بهت میاد... بوس
خاطره مامان بردیا
پاسخ
آره هدي جون اين يكي رو واقعا راست گفتيا. واقعا در اين مورد كلاهمون مي ره تو هم اونم از نوع شديدش.مبين جون و ببوس
محبوبه
3 اسفند 92 11:59
اي جان با اين شيرين زبونيهات يه عالمه بوسسسسسسسسس[ماچ
خاله عاطفه
3 اسفند 92 15:10
خاله عاشقته بديا يشيدي
ماه مامان
3 اسفند 92 16:13
ووووووووووی ضععععععععععععععععف کردم
توت فرنگي
3 اسفند 92 16:55
خاله قربونت بره كه انقد شيرين زبوني
مامان محمدمهدی
3 اسفند 92 20:48
الهی من فدات شم با اون شیرین زبونیات خیلی خوشگل حرف میزنه من اگه جای مامانت بودم قورتت میدادم که بری سرجای اولت خوشگل پسر از طرف من یه بوس محکم بکنینش
خاطره مامان بردیا
پاسخ
مرسي گلم
***
4 اسفند 92 7:23
عزيزم ماشاله به اين گل پسر.... اما مامان كار بدي مي كني نم يزاري بهت بگه مامان ...اينا بزرگ بشن همينجوري بي عاطفه هستن توديگه از حالا داري كلا جداش مي كني از خودت.بزار با لذت بگه مامان و حال كنه.تصور كن مامانت بگهت بگه ديگه صدام نكن مامان....يه صميميت تو اين صدا كردن هست...اونو ازش نگير
خاطره مامان بردیا
پاسخ
عزيزم همه جوره صدام مي كنم. اما من با خاطره احساس راحتي و صميميت بيشتري دارم.
نفس
4 اسفند 92 15:42
براش اسپند دود کنین دوست خوبمممممممممممم
خاطره مامان بردیا
پاسخ
ممنون نفس جان
محبوبه
4 اسفند 92 17:23
قربون دختر گلم كه اينقده مادرانه و قشنگ مينويسه دوستتون دارم يه عالمه
مامان آرتین
6 اسفند 92 11:36
وای چه شیرین زبون شده این آقابردیا.خداحفظش کنه.