من و کارام (6)
درست چند دقیقه بعد از جارو کردن و طی کشیدن خونه مامانم با این صحنه رو به رو شد.
تمام پاپ کورن ها رو کف خونه ریخته بودم.
نگران نباشید من کارم و حرفه ای بلدم و تا مامان میاد عصبانی شه و قاطی کنه من با یه عشوه وبوسه سر و ته قضیه رو هم میارم و آخرش مامان به عکس انداختن اکتفا می کنه
اینجا مامان دعوام کرده بود که چرا باز دارم روی مبل می خوابم.
منم ناراحت شدم و باهاش قهر کرده بودم.
وقتی هم قهر می کنم چشمام و می بندم...
البته زودی آشتی کردیم و منم مثل پسر خوب رفتم روی تختم خوابیدم.
عاشق میوه ام همه جوره. مخصوصا اگه هندونه باشه که دیگه هیچکس و هیچی رو نمی بینم
مریض شده بودم و بیشتر جاهای بدنم دونه های قرمز زده بود.
مخصوصا دور لب و کف دستا و پاهام. خیلی هم خارش داشت این دونه ها و صورتم و از بس خارونده بودم زخم شده بود.
مامان و بابا اولش فکرکرده بودن ابله مرغون باشه. اما دکتر گفت یه ویروسه و چیزی نیست . حتی واگیر دار هم نبود و مهد کودک هم می تونستم برم.
اما مامانم همش نگران بود که نکنه جاهای زخم ها روی صورتم بمونه که خدا رو شکر توی 2 هفته کاملا خوب شد و دوباره خوشجل شدم
مامان عروسک شرک رو انداخته بود توی ماشین لباسشویی و من انقدر گریه و زاری کردم و قاطی کرده بودم که مامان هیچ جوره نمی تونست آرومم کنه.
آخرش از شدت گریه و خستگی خوابم برد. مامان خیلی دلش برام سوخت و اگه راه داشت شرک رو بهم می داد.
اما ماشین در حال شستن بود و دیگه راه بازگشتی نبود.
بعد که من خوابم برده بود و ماشین تموم کرده بود کارشو . مامان شرک و گذاشته بود توی آفتاب تا زود خشک شه و وقتی بیدار شدم و دیدم شرکم پیشمه یه عالمه ذوق کردم
رفته بودم سر یخچال و یه انبه گنده برداشته بودم و همینطوری داشتم گاز می زدم که ناگهان مامان مچم رو گرفت
توی خیابون انقدر تند تند راه می رم که کسی بهم نمی رسه و اینجا مامان محبوبه تقریبا داشت دنبالم می دوید.
وقتی می ریم خونه مامان محبوبه انقدر شیشه این میز رو می چرخونم که خودمم هم سرگیجه می گیرم
راستی کیف دوربین هم جزو اسباب بازی های محبوبم حساب می شه