برف در آستانه بهار
دیروز صبح تازه از خواب بیدار شده بودیم که بابایی از بیرون زنگ زد و گفت داره برف میاد منم متعجب زودی خودم و به پنجره رسوندم که دیدم بلهههههههه معلوم بود چند ساعتی هم هست که شروع شده چون خیلی روی زمین نشسته بود . تو هم انگار تعجب کرده بودی دائم می اومدی پشت پنجره بالکن آشپزخونه و سرت و می گرفتی بالا و برفا رو نگاه می کردی.
بعد از ظهر که بابایی قرار بود بیاد دنبالمون تا بریم بیرون گفت زودتر میام تا بردیا رو هم ببریم یه کم برف ببینه. ما هم برف بازی کنیم
توی مسیر هم یه جایی توی خیابون یه آدم برفی درست کرده بودند که حیف می شد اگه در کنارش عکسی نمی گرفتیم
عکسا رو توی ادامه مطلب می تونید ببینید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی