سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

عکس

1391/12/15 18:32
998 بازدید
اشتراک گذاری

حسابی قرتی هستم و دوست دارم به خودم برسم. به سشوار هم خیلی علاقه دارم و اینجا دارم موهام و سشوار می کشم چشمک

خوب شدم؟ قشنگ سشوار کشیدم . نه؟!!!! قهقهه

علاقه دارم به صورت دراز کش ماشین بازی کنم نیشخند

صبح زود قبل از مهد کودک رفتن

بعد از ظهرها که بر می گردیم خونه اصلا دوست ندارم از آسانسور بیام بیرون و بعضی وقتا کار به دعوا می کشه عصبانی

اگر هم از آسانسور بیام بیرون بازم می رم توی راهرو و هیچ جوره نمی خوام از بیرون بودن دل بکنم متفکر

توی این عکس هم تیریپ مظلومیت برداشتم نیشخند

این عکسم هم مامانی خیلی می دوسته بغل

بزار یه sms  به کیمیا بدم ببینم در چه حاله ؟ پیداش نیست!!! متفکر

عاشق این رادیو بابا جمشید هستم و از اونجایی که با زحمات بی دریغ من دیگه کار نمی کنه جزو اسباب بازی های من شده چشمک

وقتی که دلم می خواد مطالعه کنم می رم سراغ مجله های بابایی 

وقتی از مطالعه خسته می شم دوست دارم مجله ها رو پاره کنم از خود راضی

بعضی وقتا هم جدولی که بابایی حل کرده  رو چک می کنم و اشتباهاتش رو درست می کنم از خود راضی

عاشق عروسکای پولیشی هستم و حسابی باهاشون بازی می کنم 

همه جور خوردنی دوست دارم. اینجا هم دارم با میل کتلت می خورم خوشمزه

بعضی وقتا هم واسه تنوع در بازی می رم زیر میزناهارخوری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

آنیتا
15 اسفند 91 19:18
وای عزیزم هر روز که میگذره شیرین تر و بامزه تر میشی . دوست داشتنی ترین پسر دنیا
یه مامان
16 اسفند 91 1:00
سلام مادر خانمی...
میشه ازتون خواهش کنم دایره فرهنگ لغات پسرتون بردیا رو هم بنویسید اینکه در این سن چند حرف رو ادا میکنه و خوب صحبت میکنه یا نه؟
باز میشه ازتون خواهش کنم توضیحی در مورد از پوشک گرفتن بردیا جان برام بگید و اینکه چه زمانی این کار رو انجام میدید؟
در ضمن الوعده وفا قرار بود عکسهایی از غذاهای بردیا جان برامون بزارید گفتم تا شاید فراموش کرده باشید..
ممنون مادر خانمی مهربان..


عزيزم صحبت كردن بين همه بچه ها يه زمان و توي يه سن نيست. برديا زياد چيزي نمي گه. در حد چند كلمه:‌مامان.بابا. سلام. الو . من. به به . دَدَ.شيرين و ...
دكترش هم گفته اصلا اهميتي نداره كي به حرف زدن كامل بي افته و حتي بعضي بچه ها 4.5 سالگي به حرف زدن مي افتن. در مورد از پوشك گرفتن هم از نظر من الان واسه اين كار خيلي زوده. من بعضي از دوستام ني ني هاشون 2.5 ساله هستند و هنوز پوشك مي شند. هر وقت احساس كنم بردياو خودم آمادگيش رو داريم اين كار و مي كنم. در مورد غذاهاشم يادم نرفته. حتما به زودي مي زارم... يكي از غذاهاي مورد علاقه اش هم كتلته كه توي همين پست عكسش هست!!!
sanaz
16 اسفند 91 1:38
azizam.cheqad shabih be 2khtara shodiafarin be in mamane ba saliqe ke in hame lebasaye khoshjel moshjel mikhare


مرسي خانمي
شايان
16 اسفند 91 7:10
ماشاله هم نازي و هم خوش تيپ.آفرين به اين مامان خوش سليقه.من هميشه بهت سر مي زنم


ممنون عزيزم
خاله عاطفه
16 اسفند 91 9:34
ميدوني من اصولا عاشقه شيطوني هاي تو هستم هر چي شيطون تر ميشي خوشجل تري مثلا وقتي رفتي تو آسانسور در نمي ياي يا توي راهرو نمي خواي بري داخل .. پاره كرده مجله ها .... تصورش هم برام شيرينه ... دوستت دارم گل پسر هميشه شيطون باش پسري گفتن دختري گفتن ماماني اش!!
mAhyA
16 اسفند 91 9:53
خدایا ماشالله به این شازده پسر...
عاشقشم...
من لذت میبرم از خوندن این پستا و دیدن عکسای قشنگش


مرسي گلم
نیلوفر
16 اسفند 91 11:17
سلام
بردیا جون شما هزارماشالا سشوار نکشیده دخترا برات صف کشیدن چه برسه که انقدم به خودت میرسی،مواظب خودت باش تا قورتت ندادم
از مامانیه مهربون هم تشکر میکنم که این عکسای قشنگ رو برامون میذاره و ما کلی لذت میبریم
دوست دارمتون



قربونت برم... ما هم دوستت داريم خانمي
یه مامان
16 اسفند 91 12:49
فدای همه مهربونیهاتون و ممنون بابت پاسخ سوالم
خدای مهربون همیشه و همه جا حامی کوچولوهامون باشه...آمین..


مرسي گلم. آمين
مرجان
16 اسفند 91 14:21
ای جووووونم، چه پسر خوردنی ای داری خاطره جون. همه کارهاش سوژه باحالیه برای عکس گرفتن.


ممنون عزيزم
مامان طاها
16 اسفند 91 17:47
ماشاالله به این پسر ناز مامانی.خدا حافظش باشه.خاطره جون میشه مارک تاب بردیا رو بگی؟
ممنون میشم.


عزیزم مارک خاصی نداره. فکر کنم توی اسباب بازی فروشی ها پیدا کنی. ما از یه مغازه توی رسالت خریدیم.
مامان آرسام
16 اسفند 91 18:08
نازیچقدر با مزه شدی تو آسانسور
هامون
17 اسفند 91 2:20
سلام بردیا جان خیلی خیلی خوشم اومده که اینهمه مامانت شیطنت هاتو با عکس تصویر کرده عزیزم همیشه شاد باش و شیطونی کن
مهسا(مامان هستی)
17 اسفند 91 10:45
ایییییییییییی جونم بردیا جونم خیلییییییییی باحالی
مهسا(مامان هستی)
17 اسفند 91 10:46
خاطره جون یه سوال
ای سرهمی های جوراب دار و تابستون هم میشه پوشید؟

ممنون


مامانی سرهمی های جوراب دار بسنگی به جنسش داره. بعضی ها نخیه و بعضی ها ضخیم تر...
مامان نفس
17 اسفند 91 11:06
ای وااااای پسر اونجوری نگا نکن میام قورتت میدم بری پیشِ کنجدی هاااااااااا
منم معتقدم وقتی مجله خونده شه بعدش فورا" باید پاره پوره شه, چه کاریه مجله کهنه نگه داریم!

دارم فک میکنم چندتا ماچت کنم یه ذره سیر میشم


به به خاله جون. خوبی؟ کنجدی چطوره؟ حسابی مراقب خودتون باشیدا...
مامان سهی
17 اسفند 91 14:18
مثل همیشه عاااااااااااالی.
راستی بگم که هم برا حرف زدن وهم برا پوشک گرفتن.. پسر من که بعد دو سالگی حرف اومد و تو دو سال و چهارماهگی پوشکش رو گرفتم. دیر و زود داره ولی سوخت وسوز نداره


مرسی عزیزم. بابت پوشک و حرف زدن هم ممنون.
فاطمه 67
17 اسفند 91 16:50
سلام عزیزم...قربون اون چشمای پر معنیت......
خاطره جون برام دعا کن....شنبه باید سرکلاژ بشم...وضعیتم خوب نیست.....خیلی میترسم.....کلی گریه کردم.....نگران نینیم هستم


ای وای چرا فاطمه جون؟ اتفاقا دیدم خبری ازت نیستا... انشاء اله همه چی درست می شه. نگران نباش عزیزم. مراقب خودت و نی نی باش خیلی. بیا از حال و روز خودت بهم خبر بده حتما
سمانه مامان کیمیا
17 اسفند 91 19:16
وای قربون تو برم که اینقدر مردونه ژست گرفتی موقع اس ام اس زدن
کیمیا هم تو راهرو و اسانسور هم همین مشکل رو باهاش داریم
شیطنت ها رو عشقه خاله خیلی موهانم
باحال شدههههههه میدوستم

به خدا خاطره شبانه روز باید واسه من بشه 48 ساعت وقت کم نیارم به خدا نمیدونم چرا اینطوری شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خودمم متحیرم


وای سمانه کجایی تو؟! نه تو سایت هستی نه وبلاگ آپ می کنی و نه خبری ازته!!! کیمیا جونم و ببوس. وبلاگش هم به روز کن. دلم براش تنگیده
هدی مامان مبین
17 اسفند 91 20:18
خوشمززززززه ای...خیلی
قربون چشات....
هزارماشاالله


مرسی هدی جون
فاطمه 67
18 اسفند 91 17:41
فدات بشم خاطره جونم....هیچی بابا سرویکسم اومده پایین بیچاره شدم دارم از درد میمیرم...فردا ساعت 11 عمل دارم....سه هفته استراحت مطلق...خیلی سخته به خدا شب عیدی...اینقدر گریه کردم که نگو....خدا کمک کنه....از الان داره وروجک بازی در میاره
راستی نینیم دخمله.....البته گفتم...17 هفتمه...نمیدونم چه قدر صحت داره...ههههههههه


اخییی... چقدر داری اذیت می شی. می دونم خیلی سخته اما اشکالی نداره این روزا هم می گذره. امیدوارم عمل خوبی داشته باشی . قربون این دخملی که از الان داره مامانی رو اذیت می کنه. خیلی خیلی مواظب خودت و دخملت باش
مهسا(مامان هستی)
18 اسفند 91 19:47
ممنووووون
سپید مامان علی
20 اسفند 91 18:46
عکسها یکی از یکی قشنگ تر و خوشگل تر... عاشق عکس تریپ مظلومیتتشدم...خیلی ملوسی.. کتلت هم نوش جونت عزیزم... میای موهای منم سشوار کنی آرایشگر ماهر
دراگو
21 اسفند 91 13:39
خيلي نازي پسر از عكسي كه مامان هم خيلي دوست داره منم خيلي خوشم اومدهمه عكسات و كارات بامزه و زيباست بوسسسسسسسسسسس
مامان رانیا
2 فروردین 92 21:57
ههههههههههه