سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

دیدار بردیا و دوستان

1393/10/14 19:37
1,724 بازدید
اشتراک گذاری

دیدار ما با دوستامون مال آخرای شهریوره اما متاسفانه من زودتر موفق به گذاشتن عکسا نشده بودم. چون عکسا خیلی زیاد بود و انتخاب از بینشون  واقعا سخت و وقت گیر بود. توی اکثر عکسا هم مامانا حضور داشتند و باید عکسا ویرایش می شد تا مناسب وبلاگ باشهچشمک

قرار دسته جمعی فسقلی ها این بار منزل دوست خوبم فهمیه جون  و حدیث خوشگلم بود و کل خونه توسط بچه ها ترکیده شد خجالت

 

در راه رفت خوابید تا رسیدیم جلوی منزل حدیث جونی

 

بریم ادامه مطلب چشمک

حدیث خانم میزبان کوچولوی خوشگل 

بردیا خان

تلما ـ دیباسادات ـ طاها 

اون پشتی هم کیمیا خندونک

طاها کلوچه

کیمیا ـ حدیث ـ تلما ـ دیبا سادات ـ ایلیا ـ نیما

بردیا و پذیرایی از خودبوس

ایلیا ـ بردیا 

کیمیا ـ بردیا

حدیث ـ دیبا سادات ـ بردیا ـ کیمیا ـ ایلیا

عشق من 

گلی در بین گلها 

رادمهر ـ فراز ـ طاها

مبین ـ علی 

کوچولوترین مهمان فربدخان 

مبین 

من نمی دونم تو آشپزخونه و از ماشین لباسشویی چی میخواست!!! 

نیما ـ بردیا ـ ایلیا ـ تلما ـ کیمیا ـ دیبا سادات ـ فراز ـ رادین ـ حدیث ـ پارسا

همونا خنده

مبین با موهای خوشگلش...

همه معرفی شدن دیگه خندونک

در حال شیطونی

تبسم خان و رادمهر خان

ایلیا و بردیا با هم خیلی آتیش می سوزونن

همراه با طاها گیر داده بودن برای روشن و خاموش کردن کلید برق

کیک و بچه ها 

به خدا منم اگه بدونم اونجا دنبال چی می گرده !!! قه قهه

کیک خوشمزه 

 

 

پسندها (2)

نظرات (6)

مرجان
15 دی 93 8:07
عکسها عالی بودن ، مخصوصاً بردیا وقتی معلوم نبود دنبال چی میگرده ، عاشقتم بردیا. عکس کیمیا و بردیا روی مبل خیلی خوبه ، انگار اولین قرارشونه و تازه دارن آشنا میشن.
خاطره مامان بردیا
پاسخ
مرسي مرجان جون. اينا تا ميان همديگه رو يه كم بشناسن دوباره بين ديدارشون فاصله مي افته
نیلوفر
17 دی 93 16:03
سلام ای جونم،هزارماشالا این فسقلیا چقدر بزرگ شدن،چه جالب که همچنان با هم قرار دسته جمعی دارن و کلی باهم بازی میکنن ایشالا که همیشه تنشون سالم و لبشون خندون باشه
ماه مامان
17 دی 93 23:30
چقدر خوبه که دوستایاتون پایدار مونده و هر از گاهی بچه ها هم دور هم جمع میشن و لذت میبرن ، قدر دوستای خوبو همیشه باید بدونیم
خاطره مامان بردیا
پاسخ
واقعا عاليه
مامان علی
24 دی 93 14:18
واقعا قرار خوبی بود.. هر چند گاهی بچه ها سر بعضی چیزها دعوا میکردند که اون هم عادی بود.. قرارهامون مستدام
خاله عاطفه
28 دی 93 14:55
هميشه به گردش و مهموني خاله جون .. كنار لباسشويي و حس كنجكاويتو دوست ميدارم
مامان مونا(✿◠‿◠)
12 بهمن 93 19:39
عزیزم چقد نی نی...خوش باشید خاطره جون