سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

خداحافظی با شیشه

1393/2/17 19:36
975 بازدید
اشتراک گذاری

این مطلب واسه اوایل فروردینه اما واقعا وقت نمی شد بیام بنویسم.امروز طلسمش شکشته شد.

قبلا گفته بودم که از وقتی بردیا به دنیا اومد 3 تا دغدغه خیلی بزرگ داشتم. پستونک گیرون ـ پوشک گیرون و شیشه گیرون که هر دو تا پروژه پستونک گیرون در 20 ماهگی و پوشک گیرون در 30 ماهگی با موفقیت بسیار و خیلی راحت تر از اونی که فکر میکردم به پایان رسید.

تصمیم داشتم که شیشه هم توی 40 ماهگی بگیرم ازش اما در یک اقدام ناگهانی توی 35 ماهگی و تعطیلات عید بود که دیدم بهترین موقع اس . پس دست به کار شدم. خیلی هم سخت نبود. با همه وابستگی شدیدی که بردیا به شیشه داشت فقط 2.3 روز سخت بود. البته توی مهد چند ماهی بود که مربیش دیگه بهش شیشه نمی داد. اما به محض این که می رسیدیم خونه شیشه خوردنش شروع می شد. حتی آب و آب میوه هم فقط توی شیشه می خورد.

از اینا گذشته بیدار شدنای شب تا صبح 35 ماه گذشته دیگه واقعا من و اقای همسر رو اذیت می کرد. این آخریا احساس می کردیم دیگه واقعا شیر خوردن شب تا صبح فقط یه بهانه اس برای مکیدن شیشه. گاهی 3 تا 4 بار شب تا صبح بیدار می شد و شیر می خواست. از طرف دیگه هم نگران خراب شدن دندوناش بودیم.

شب اول یه کم گریه کرد اما برای این که بگه شیر می خواد نه شیشه حاضر شد با لیوان شیر بخوره. اما بی میل و با اکراه. شب دوم یه کم بهونه گیری بیشتری کرد و می گفت توی شیشه... خلاصه دو سه شبی هم توی خواب بهونه و نق و بعدش انگار نه انگار شیشه ای در کار بوده.

و بدین ترتیب از شر شیشه و بیدار شدن های شبانه و شیر خوردنای شب تا صبح خلاص شدیم.

خدا رو شکر توی این مدت اصلا شب تا صبح بیدار نمی شه دیگه. مگر یکی دوباری که تشنه بوده و اب خواسته. هر چند شب تا صبح هم بیشتر زحمتش با آقای همسر بود. اما به هر حال دیگه هر سه تاییمون راحت شدیم

اینم آخرین عکسای با شیشه ...

 

پسندها (2)

نظرات (12)

مامان پارساجوجو
17 اردیبهشت 93 21:32
خوش بحالت خداییش خاطره جون.متم دارم پسرمو ازشیر میگیرم بیچاره شدبم هممون.مگه ول میکنه.همش گریه وبهونه گیری.یکماهه درگیرشم هنوز هیچی به هیچی.دعا کن توروخدا
خاطره مامان بردیا
پاسخ
انشاءاله زودتر این پروژه رو تموم می کنید. می دونم سخته. اما می گذره
مامان طاها
18 اردیبهشت 93 1:06
مبارکه گل پسر روز به روز داری جیگرتر میشی ها خدا این باباهای مهربون رو از ما مامانا و نی نی ها نگیره!الهی آمین
سحرمامی آرتین
18 اردیبهشت 93 8:54
حیوونی حتماالآن خیلی ناراحته نه؟خاله فداش به ماهم سربزنینممنون
خاطره مامان بردیا
پاسخ
الان دیگه تقریبا عادت کرده. مگر جایی بریم و شیشه بچه ای رو ببینه که یه کم بهونه می گیره
ماه مامان
19 اردیبهشت 93 12:40
دیگه مرد شده ماشالله
نیلوفر
19 اردیبهشت 93 15:27
سلام ماشالا بردیا جونم آقاس،تمام مراحل سخت رو به خوبی پشت سر میذاره ایشالا تو تمام سختیهای زندگی موفق باشی گل پسری
مامان نسرین
19 اردیبهشت 93 21:26
خوب خدا رو شکر.... اينم بخير گذشت... ديگه مردي شدي برا خودت...
helen
20 اردیبهشت 93 0:23
مــــــــــادر نمونه خیلی هم خوووووب
مرجان
20 اردیبهشت 93 8:24
خاطره جون باز هم خسته نباشی. از پس تمام مراحل خوب برمیای. البته بردیا جون هم خیلی آقائه ، راستی قبلاً یادم رفته بود بهت بگم. من هم توی تعطیلات نوروز در 32 ماهگیه رادین ، اقدام به پوشک گیرون کردم. خیلی خیلی از راهنماییهات ممنونم. قبلش پست بردیا راجع به پوشک گیرون رو دوباره خوندم و کاملاً بهم کمک کرد.
خاطره مامان بردیا
پاسخ
سلام مرجان جون. مرسی عزیزم. خوبی؟ رادین جون خوبه؟ خوب پس پروژه شما هم با موفقیت طی شد خدا رو شکر. خوشحالم پست بردیا در این مورد کمکت کرده. رادین جون رو ببوس
مرجان
21 اردیبهشت 93 8:24
فدات بشم ، ما خوبیم ، همیشه راهنماییهات به کمکم اومدن ، مخصوصاً شب اول که از خستگی و ناامیدی گریه ام گرفته بود ، یاد شما افتادم و بهم نیرو میداد. خوبیه پستهای شما اینه که کامل توضیح میدی و حتی جزئیات هم می نویسی. باز هم ممنونم.
خاطره مامان بردیا
پاسخ
خواهش می کنم گلم. خوشحالم که موفق بودی تو این زمینه و خوشحالم راهنمایی هام به دردت خورده
مامان امیرعلی
21 اردیبهشت 93 15:26
خدا رو شکر خاطره جون. امیرعلی در کمال ناباوری به راحتی در 3 روز در 20 ماهگی پوشک رو ترک کرد و اما شیشه :ما هم مشکل بیداری در شب و آرامش یافتن با مکیدن شیشه رو مثل شما داشتیم و در 30 ماهگی 20 روز پیش بالاخره با کلک و اینکه شما دیگه مرد شدی دو روزه شیشه رو ترک کرد البته دو هفته قبلش یک عملیات ناموفق داشتم به علت دلسوزی پدر ناکام موندم بعدش تنها مشکلم این هست که دیگه زیاد رغبتی به شیر خوردن حتی با لیوان نی دار هم نداره مگه با زور کلک
خاطره مامان بردیا
پاسخ
امان از دلسوزی پدرها بردیا هم دیگه کلا بی خیال شیر شده.البته توی مهد حتما مربیش یه لیوان و بهش می ده. اما توی خونه باشه نمی خوره اصلا. ولی به جاش ماست زیاد می خوره
سحرمامی آرتین
27 اردیبهشت 93 0:38
Azizam nestey?y . ♥♥♥
خاطره مامان بردیا
پاسخ
بله گلم هستم
مهسا
10 تیر 93 15:23
وای خاطره خوش به حالت.... منم نگرانم. امیدوارم بتونم راحت و خوب بگیرم....ببوس بردیا را که برای خودش مردی شده