نوروز 93 (1)
پروردگارا...
تنی سالم .... خواب های شیرین... روزهای قشنگ... نصیب 35 ماهه کوچکم کن...
عزیزم امسال سومین سالی بود که تو در کنارمون بودی و با حضور تو نوروز برام پرهیجان تر و خواستنی تر بود. هر چند خیلی حالت رو به راه نبود. عقونت چشم، سرماخوردگی ، آبریزش بینی، سرفه و عطسه و ... اما با این جال هر وقت ازت می پرسم خوبی؟ مظلومانه می گی : آیه ( آره )
بماند که سر چیدن میز 7 سین کلی شیطونی کردی. یا گیر می دادی به سیب یا این که سکه ها رو می خواستی باهاشون بازی کنی. شمعا هم که اصلا نمی ذاشتی روشن باشن. تند تند فوت می کردی. ماهی رو می خواستی و ...
« عیدت مبارک پسرم »
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی