لحظه های پُر از تو ...
ادامه ای از کارا و حرف زدنات و ماجراهایی که باهات داریم
ــ داشتی خونه رو به هم می ریختی و من همینطور که داشتم ظرف می شستم و حواسم هم بهت بود از این که داری بهم می ریزی عصبانی هم شده بودم و هی نمی خواستم دعوات کنم اما زیر لب بلند نچ نچ می کردم. یهو نگام کردی و با عصبانیت گفتی: اه مامان چیه؟!!!
ــ روزای 5 شنبه یا روزایی که مامان خونه باشه ظهرها پیش من و روی تخت ما می خوابی و اگه روم بهت نباشه می زنی پشتم و می گی مامان برگرد!!! یا وقتی چشمام بسته باشه و کاری داشته باشی می گی : مامان نیدا تن ( نگاه کن )
ــ می ری سر یخچال و دنتی و که می خوای انتخاب می کنی و می گی : دنت سفید. دنت آبی . دنت زرد و ...
ــ وقتایی که داریم با هم بازی می کنیم و من قلقلکت می دم و مثلا می خوام بخورمت در حالی که از خنده عش کردی می گی : مامان نتن ( نکن )
ــ خیلی اصرار داری همه چی رو با رنگش بگی: شیشه سبز ـ جوراب سفید ـ ماشین زرد
ــ وقتایی که اعصاب نداشته باشی و بی حوصله باشی، واسه کاری که می گی یا می خوای زود برات انجام بدم با جدیت می گی : مامان سریع
ــ چند باری که بهت چیزی دادم بخوری بعدش ازت پرسیدم همشو خوردی ؟! حالا اینطوری یاد گرفتی که اگه تا ته خورده باشی میای و با حالت غرور می گی : نیدا همشو خوردی !!!! ( نگاه کن همشو خوردم ) هر چی هم می گم بگو همشو خوردم. باز می گی نه همشو خوردی
ــ بعضی وقتا مشغول بازی هستی و منم مشغول کارام یهو میای گیر می دی: بیریم حموم ( بریم حموم )
ــ چند روز پیش داشتی دنت می خوری و منم توی نت مشغول بودم که دیدم صدایی ازت درنمیاد. هر چی صدا کردم بردیا دیدم جواب نمی دی. از اتاق اومدم بیرون و صحنه ای دیدم که غش کردم از خنده. روی مبل دنت ریخته بودی و رفته بودی از توی کابینت یه اسکاچ نو و خشک برداشته بودی و تند تند داشتی می کشیدی روش که مثلا پاکش کنی عاشقتم که می دونی روی این چیزا چقدر حساسم. ولی شانس آوردی جنس مبلا طوریه که لک نمی شه و سریع تمیز می شه
ــ بهت گفتم بردیا دوستت دارم. گفتی چی ؟ گفتم دوستت دارم. عاشقتم .برات می میرم. یه کم نگام کردی و گفتی : آهان ( کشته ی این ابراز علاقه ی دو طرفه ات شدم به خدا )
ــ تا می بینی روی مبل دراز کشیدم بدو بدو می ری از توی کمدت یکی از اون پتوهای کوچولوتو برام میاری و می گی : مامان بیا تتو ( پتو )
ــ امروز صبح توی آشپزخونه لیوان از دستم افتاد و شکست. از توی اتاق خواب داد زدی : مامان شیتست ؟! ( شکست ) گفتم آره عشقم لیوان از دست مامانی افتاد شکست . اومدی تو آشپزخونه و زدی روی صورتت و با ناراحتی گفتی : اوخ اوخ
« 2 سال پیش همین ماه و همین روزا »