سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

لحظه های پُر از تو ...

1392/12/22 10:22
834 بازدید
اشتراک گذاری

ادامه ای از کارا و حرف زدنات و ماجراهایی که باهات داریم  چشمک

 

ــ داشتی خونه رو به هم می ریختی و من همینطور که داشتم ظرف می شستم و حواسم هم بهت بود از این که داری بهم می ریزی عصبانی هم شده بودم و هی نمی خواستم دعوات کنم اما زیر لب بلند نچ نچ می کردم. یهو نگام کردی و با عصبانیت گفتی: اه مامان چیه؟!!! سبز

 

ــ روزای 5 شنبه یا روزایی که مامان خونه باشه ظهرها پیش من و روی تخت ما می خوابی و اگه روم بهت نباشه می زنی پشتم و می گی مامان برگرد!!! یا وقتی چشمام بسته باشه و کاری داشته باشی می گی : مامان نیدا تن ( نگاه کن ) بغل

 

ــ می ری سر یخچال و دنتی و که می خوای انتخاب می کنی و می گی : دنت سفید. دنت آبی . دنت زرد و ...

 

 ــ وقتایی که داریم با هم بازی می کنیم و من قلقلکت می دم و مثلا می خوام بخورمت در حالی که از خنده عش کردی می گی : مامان نتن ( نکن ) قلب

 

 ــ خیلی اصرار داری همه چی رو با رنگش بگی:  شیشه سبز ـ جوراب سفید ـ ماشین زرد

 

ــ وقتایی که اعصاب نداشته باشی و بی حوصله باشی، واسه کاری که می گی یا می خوای زود برات انجام بدم با جدیت می گی : مامان سریع 

 

ــ چند باری که بهت چیزی دادم بخوری بعدش ازت پرسیدم همشو خوردی ؟! حالا اینطوری یاد گرفتی که اگه تا ته خورده باشی میای و با حالت غرور می گی : نیدا همشو خوردی !!!! ( نگاه کن همشو خوردم ) خنده  هر چی هم می گم بگو همشو خوردم. باز می گی نه همشو خوردی خنده

 

ــ بعضی وقتا مشغول بازی هستی و منم مشغول کارام یهو میای گیر می دی:  بیریم حموم ( بریم حموم ) آخ

 

ــ چند روز پیش داشتی دنت می خوری و منم توی نت مشغول بودم که دیدم صدایی ازت درنمیاد. هر چی صدا کردم بردیا دیدم جواب نمی دی. از اتاق اومدم بیرون و صحنه ای دیدم که غش کردم از خنده. روی مبل دنت ریخته بودی و رفته بودی از توی کابینت یه اسکاچ نو و خشک برداشته بودی و تند تند داشتی می کشیدی روش که مثلا پاکش کنی  بغل عاشقتم که می دونی روی این چیزا چقدر حساسم. ولی شانس آوردی جنس مبلا طوریه که لک نمی شه و سریع تمیز می شه خنده

 

ــ بهت گفتم بردیا دوستت دارم. گفتی چی ؟ گفتم دوستت دارم. عاشقتم .برات می میرم. یه کم نگام کردی و گفتی : آهان سبز سوال ( کشته ی این ابراز علاقه ی دو طرفه ات شدم به خدا نیشخند

 

 ــ تا می بینی روی مبل دراز کشیدم بدو بدو می ری از توی کمدت یکی از اون پتوهای کوچولوتو برام میاری و می گی : مامان بیا تتو ( پتو ) ماچ

 

 ــ امروز صبح توی آشپزخونه لیوان از دستم افتاد و شکست. از توی اتاق خواب داد زدی : مامان شیتست ؟! ( شکست ) گفتم آره عشقم لیوان از دست مامانی افتاد شکست . اومدی تو آشپزخونه و زدی روی صورتت و با ناراحتی  گفتی : اوخ اوخ 

 

« 2 سال پیش همین ماه و همین روزا »

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

نیلوفر
22 اسفند 92 15:22
سلام خ خ خ وای خدا مردم از خنده،از کاراهای بی نظیره این گل پسری،آخرش میام قورتت میدم درسته شیرین عسلی
mAhyA
23 اسفند 92 7:47
اونجا که گفت "آهان" در جواب ابرزار عشق مامان آخرش بود کلی خندیدم عزیزممممم خیلییییی بامزس ووووووووووویییییییییی بوووووووووووووی عکسشو ببین!!!!! چه فینگیلی بوده
توت فرنگي
23 اسفند 92 17:45
الهي فداي نيدا تن گفتنت بشم اي جان كه انقد عاشق دنتي به خودم كشيدي قربونت كه انقد باهوشي همه چيزارو با رنگشون ميگي مامان سريع فدات كه انقد تمييزو خانه داري
محبوبه
24 اسفند 92 7:08
اي جان كه تو انيقده نانازي كلمات شيرينت منو كشته پسر دوست دارم يه عالمممممممممممممممممممممه
مرجان
24 اسفند 92 10:07
قربون قشنگ حرف زدنت بشم بردیا خوشگله. وقتی پشت مامان رو میزنی و میگی مامان برگرد مطمئنم حس قشنگی به مامانت دست میده. خاطره جون ما هم توی خونه از این مشکلات صیغه بندی افعال داریم ، رادین که کلاً حرفای خودش رو سوم شخص میگه ( مثلاً میگه رادین همشو خورد). عاشق عکس دو سال پیش شدم با اون پستونک و قیافه خندون ، چقدر کوشولو بودی آخه بردیا جون.
ماه مامان
24 اسفند 92 17:08
خاطره جون اینجووی تعریف می کنی ، نمی گی ملت ضعععععععععععف میکنن !
خاطره مامان بردیا
پاسخ
فدات شم دوستم. من كه خودم هلاك اين حرف زدناي نصفه و نيمشم
خاله عاطفه
25 اسفند 92 9:35
عاشقتم عاشقت يك كلام
فرناز مامان ایلیا
29 اسفند 92 5:00
یعنی خدایی ترکیدم از خنده خخخخخ اسکاج ابراز علاقتون منو کشته جیگرشو
متین برنا
29 اسفند 92 10:46
این سید کوچولوی خوشگل رو خدا به همه خوبیهای دنیا و محبوبیتها برسونه در کنار شما به نظرم عکسهایی که تو خواب از او گرفته ای جذابترین عکسهاست واقعا کوچولوها مثل فرشته اند دعا کنید کوچولوی منم زودتر از آب و گل در بیاد سال مبارکی داشته باشید دعا کنید برای همه و اینکه فرصت بیشتری برای نوشتن پیدا کنم اگه ممکن است رمز بعضی مطالب رو منهم داشته باشم
خاطره مامان بردیا
پاسخ
ممنون عزیزم. انشاء اله شما هم سال خوبی داشته باشید. چشم رمز رو براتون خصوصی می زارم
maman rania
1 فروردین 93 7:48
روزهاتون پراز شادی و نوروزتان مبارک
خاطره مامان بردیا
پاسخ
مرسی شبنم جونم. سال نو خودت و رانیا جون مبارک. انشاءاله امسال برات سال خوبی باشه دوستم
خاطره
2 فروردین 93 11:57
مامان رهام
2 فروردین 93 23:15
سلام خاطره جون سال نوتون مبارک......آرزوهایت سبز..نفس خاله رو محکم محکم ببوسش
خاطره مامان بردیا
پاسخ
مرسی گلم. سال نو شما و رهام جونم هم مبارک باشه.
مهسا (مامان هستی)
5 فروردین 93 18:16
سلاااااااااااااااام عزییییییزم خوبیییییین سال نوتون مباااااااااااارک ایشالااااااا سالی پر ار شادی و انرژییییی و ... داشته باشییییییییییین اییییییییییی جونمممم قربونت برم عزییییزم
خاطره مامان بردیا
پاسخ
سلام عزیزم. سال نو شما هم مبارک. امیدوارم سال خوبی براتون باشه. هستی جون رو ببوس
مامان محیاآرام جانم
7 فروردین 93 16:22
ای جونم