باغچه رستوران و سرزمین عجایب
روز 30 بهمن ماه بنده ساعت 7 بعد از ظهر آرایشگاه کوکی وقت داشتم برای اصلاح موهام. این دومین باری بود که باید می رفتم آرایشگاه. اینطوری شد که مامان و بابا تصمیم گرفتند قبلش برای هواخوری و صرف ناهار بریم بیرون و از اونجایی که مامان شکموی من هوس دیزی کرده بود رفتیم سمت کن همون باغچه رستورانی که همیشه می ریم که البته من نمی دونم بین این همه باغچه رستورانی که اونجا هست چرا مامان و بابا جایی رو انتخاب کردن که هزار و شونصد تا پله داره؟!!!
هوا خوب بود و بنده تا می تونستم شیطونی کردم و آتیش سوزوندم. ول کن عینک آفتابی مامانم هم که نیستم
بماند که من اصلا لب به غذا نزدم و هر چی مامان و بابا خودشون و کشتن هیچی هیچی نخوردم.
ولی به جاش با میوه و چایی و باقالی و .... از خودم پذیرایی کردم.
توی عکس پایینی هم دارم ادای قلیون کشیدن بابایی رو در میارم.
توی این عکس هم پنکک و آینه مامان رو برداشتم و دارم به خودم می رسم البته در کنار نوشابه خوردن
مامانی این عکس و خیلی دوست داره
بعدش رفتیم به سمت سرزمین عجایب و چون هنوز یه ساعتی به وقت آرایشگاهم مونده بود من یه کم بازی کردم
از توی آرایشگاه هم عکسی نداریم. چون من خیلی خسته شده بودم و کلی گریه زاری راه انداختم. آخرش هم مجبور شدن توی بغل بابایی موهام و کوتاه کنن چون هیچ جوره حاضر نبودم روی صندلی بشینم. فقط توی بغل بابایی آروم بودم
« اینم یه عکس بعد از کوتاهی موهام »