من و کارام (10)
این عکسم جدید نیست و تقریبا مال تابستونه .
اما توی دوربین بابا جمشید بوده و تازگیا توسط مامان کشف شده. اینجا هنوز پوشک می شدم.
عاشق این میوه های کوچولوی روی میز ناهار خوری مامانی هستم
و هر بار می ریم اونجا باهاشون بازی می کنم و قلشون می دم اینور و اونور و زیر مبلا
نمی دونید چقدر عینک دوست دارم.از همه نوعش.
آفتابی و طبی برام فرقی نداره. جایی عینک باشه دیگه بی خیالش نمی شم
اصلا از خونه های مرتب خوشم نمیاد و به نظرم خونه همیشه باید ریخت و پاش باشه...
بلهههههههههه همچین آدم مرتبی ام من
در حال خوردن سیب زمینی سرخ شده با سس همراه با آب میوه
داشتیم می رفتیم سیرک و این دستکش های من توسط مامان و بابا گم شد.
حالا کدومشون گم کردن بماند
( عکسی از سیرک نداریم چون اجازه عکس برداری نداشتیم )
نمازم که اصلا ترک نمی شه. هر بار جا نماز بابایی پهن می شه منم سریع خودم و می رسونم
در حال میوه خوردنم و به بابایی هم اجازه نمی دادم از میوه هام برداره