پارک ارم ـ قلعه سحرآمیز
هیچوقت فکر نمی کردم واسه به روز کردن وبلاگ با کمبود وقت مواجه شم ولی انگاری اشتباه کرده بودم !!!
این مطلب هم تقریبا مال یک ماه پیشه. با عرض معذرت واسه این که فعلا یه کم مطالبم قدیمیه . تا بخوام به جدیدا برسم فکر کنم اونا هم قدیمی می شه!!!
یه روز جمعه تصمیم گرفتیم بردیا رو ببریم قلعه سحرآمیز توی پارک ارم .
حسابی بهش خوش گذشت و کیف کرد. ول کن هیچ کدوم از بازی ها نبود.
هر بازی رو باید چند بار بازی می کرد آخرشم با دلخوری و بی میلی پیاده می شد.
همین جا توی این ماشین قرمز ازش چند تا عکس گرفتند
که همش خوب شده بود و یکی رو انتخاب کردیم و روی شاسی چاپ کردیم برای یادگاری
استخر توپ یکی از اون جاهاییه که وقتی می ره توش بیرون اومدنش با خداس
به طرز شدیدی عاشق این عکس بالایی هستم.
هر وقت می بینمش از تصور اون لحظه خنده ام می گیره ( مامان بدجنس می شود)
دستگاه خاموش بود. بردیا نشسته بود روش و همینطوری مشغول بازی بود که یهو دستگاه روشن شد .
انقدر ترسیده بود که هیچ جوره حاضر نشد دیگه روش بشینه.
با این که اصلا سرعتش زیاد نبود. اما چون حواسش نبود و روشن شد خیلی ترسید.
اینجا آقای پدر رفته بود شیرکاکائو گرم و باقالی و آش بگیره برامون
اینم خوراکی مورد علاقه بردیا