سید بردیاسید بردیا13 سالگیت مبارک

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

پارک ارم ـ قلعه سحرآمیز

1392/9/10 18:58
2,981 بازدید
اشتراک گذاری

هیچوقت فکر نمی کردم واسه به روز کردن وبلاگ با کمبود وقت مواجه شم ولی انگاری اشتباه کرده بودم !!!

این مطلب هم تقریبا مال یک ماه پیشه. با عرض معذرت واسه این که فعلا یه کم مطالبم قدیمیه . تا بخوام به جدیدا برسم فکر کنم اونا هم قدیمی می شه!!! نگران

یه روز جمعه تصمیم گرفتیم بردیا رو ببریم قلعه سحرآمیز توی پارک ارم .

حسابی بهش خوش گذشت و کیف کرد. ول کن هیچ کدوم از بازی ها نبود.

هر بازی رو باید چند بار بازی می کرد آخرشم با دلخوری و بی میلی پیاده می شد.

همین جا توی این ماشین قرمز ازش چند تا عکس گرفتند

که همش خوب شده بود و یکی رو انتخاب کردیم و روی شاسی چاپ کردیم برای یادگاری

استخر توپ یکی از اون جاهاییه که وقتی می ره توش بیرون اومدنش با خداس 

به طرز شدیدی عاشق این عکس بالایی هستم.

هر وقت می بینمش از تصور اون لحظه خنده ام می گیره ( مامان بدجنس می شود)

دستگاه خاموش بود. بردیا نشسته بود روش و  همینطوری مشغول بازی بود که یهو دستگاه روشن شد .

انقدر ترسیده بود که هیچ جوره حاضر نشد دیگه روش بشینه.

با این که اصلا سرعتش زیاد نبود. اما چون حواسش نبود و روشن شد خیلی ترسید. 

اینجا آقای پدر رفته بود شیرکاکائو گرم و باقالی و آش بگیره برامون 

اینم خوراکی مورد علاقه بردیا 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

يه دوست
11 آذر 92 0:12
سلام آقا برديای خوشگل و خوش تيپ من از خواننده های وبلاگ قشنگت هستم و مطالبی رو که مامانی برات مينويسه دنبال ميکنم.فقط به مامانی بگو شما که اينقد زحمت ميکشی يه پست هم در مورد شيرين زبونی هام بذار که هوادارام شديد منتظرن. آخرين پست در مورد حرف زدنت فک کنم حدود دو سالگيت بودا... حالا بگو ببينم چيا ميگی؟جمله هات چند کلمه ای شدن؟
خاطره مامان بردیا
پاسخ
سلام. مرسي كه به ما سر مي زنيد و مطالب وبلاگ رو دنبال مي كنيد. حرف زدن برديا هم خدا رو شكر خيلي خيلي بهتر شده. اما هنوز به نسبت هم سن و سالاش يه كم عقبه. بيشتر كلمه استفاده مي كنه تا جمله. چون كارش با كلمات راه مي افته. اگه براش شعر بخونم آخراشو تكرار مي كنه. اعداد از يك تا 10 بلده. رنگا رو كامل بلده و همه رو مي شناسه. ميوه ها ، ‌حيوانات رو كامل بلده بگه و مي شناسه و ...
مرجان
11 آذر 92 8:06
همیشه خوش باشین ، از عکسها کاملاً مشخصه که به بردیا خیلی خوش گذشته ولی من عاشق همون عکسه شدم که روی الاغ نشسته ، خیلی باحاله. میتونم تصور کنم که در چه حالیه.
خاطره مامان بردیا
پاسخ
واقعا صحنه باحالي بود و من مرده بودم از خنده
محبوبه
11 آذر 92 9:32
هميشه به گردش آقا برديا خوشحال با خانواده دوستتون دارم
خاطره مامان بردیا
پاسخ
مرسي مامان محبوبه . منم شما و بابايي جمشيد رو خيلي دوست دارم
رابرت استرانگ
11 آذر 92 10:33
هميشه به خوشي و گردش خوشتيپ خوشجل خوشوقت خوشخوراك خوشمرام .......جيگررررررررررررر پسررررررررررر عاشقه عكسه با ماشينم البته اون عكس كه مادر محترم گرفتن هم بعدها خاطره ميشه واسط
مامان محمد مانی
11 آذر 92 23:56
جونم عزیزمممممممممممم با بدجنسی تمام به عکس شکار لحظه ها خندیدم و شاد شدم...................... الههی دورت بگردم ....قربون اون چشمهات که با وحشت به مامان نگاه می کنی
خاطره مامان بردیا
پاسخ
خدايي منم خيلي اون عكس و مي دوستم. بزرگ شه مي گه مامان چقدر بدجنسي كه عاشق اين عكسه بودي
دخترک
12 آذر 92 11:19
سلام وای خاطره اون عکس ترسیدنشو باید به عکاسش جایزه بدن شکار لحظه ها بوده میگم خوشتیپارو میگیرنا... میری بیرون حواست به بردیا باشه قربون خنده هات بردیای خوشگللللل
آذر مامان اميرمحمد
12 آذر 92 15:05
عزيزم ايشاله كه هميشه به گردش و تفريح بري و بهت خوش بگذره منم مثل مامان عاشق اون عكسي هستم كه روي الاغ نشستي ميتونم تصور كنم اون لحظه رو
نیلوفر
13 آذر 92 11:36
سلام وای چقدر دیر رسیدم،همیشه به گردش آقا خوش تیپه،مامانی از دست شما،دورش بگردم که انقده ترسیده
سمانه مامان کیمیا
13 آذر 92 16:21
ههههههههههه عزیزمیییییییییییییییی چرا بچه رو ترسوندین اخهخاطره کوچولوووو خدایی خیلی فرق کردهههههههههههه
سپید مامان علی
13 آذر 92 18:37
به به بردیا خان که رفته کلی بازی کرده همه عکسهاش خوشگله اما خدایی اونی که رو الاغ نشسته و چشمش گرد شده خیلی با حاله.. خدایی عکاسش هم باحاله که همیشه دوربین به دسته..
ماه مامان
14 آذر 92 10:45
وای خدا اون عکسی که توش ترسیده خیلی باحاله ، یعنی اگه تو مسابقه ایی چیزی شرکت کنه برنده میشه ، ماشالله شما یه پا عکاس هستید ، من خیلی وقتا از شکار لحظه های پسرم جا میمونم
خاطره مامان بردیا
پاسخ
عزیزم من هیچ جا دوربین و از خودم دور نمی کنم. حتی اگه خودم جا بمونم دوربین جا نمی مونه
مامان رهام
15 آذر 92 1:01
همیشه به گردش خوشمل خاله......عزیزدلم منم عاشق اون عکست شدم
مهسا (مامان هستی)
15 آذر 92 13:46
اییییییی جونم پسر خوشتییییییییپ همیشه به گشت و شادییی از عکسات معلومه خیلییی بهت خوش گذشته وااااااای عاشق اون عکس رو الاغ شدم و کلی خندیدمممم
توت فرنگي
21 آذر 92 12:13
خاله فدات شه چقد دلم برات تنگ شده بود اون عكس كه رو اسبي خيلي باحاله
فرناز مامان ایلیا
24 آذر 92 3:51
فرناز هم بدجنس میشود خداییییی خیلی باحاله عکسه آفرین که شکارش کردی کلی از تصور صحنه خندیدم حلال کن خخخخخ راستی خیلی پسمل خوشنتیپی داری ها
خاطره مامان بردیا
پاسخ
ممنون دوستم. اشكالي نداره. مامانش كه من باشم كلي خنديدم شماها هم بخنديد