سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

تئاتر

1392/8/11 8:23
951 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه هفته پیش درست در 30 ماه و یک روزگی بردیا برای اولین بار تئاتر رو تجربه کرد.

چند تا از دوستان قرار تئاتر رو گذاشته بودند که مخصوص کوچولوهامون بود ( تئاتر موزیکال الاغ نادان )  که البته ما  اولش قرار نبود بریم چون هم روز چهارشنبه بود که روز کاری بود و من سر کار بودم و هم ساعتش طوری بود که بابایی نبود هم نگران این بودم که شاید بردیا خوشش نیاد و اذیت بشه و اذیت بکنه. ولی دل و به دریا زدم  و تصمیم بر رفتن گرفتیم.

خدا رو شکر بردیا هم بر خلاف تصورم که فکر می کردم تحمل یه جا نشستن و نداشته باشه و خوشش نیاد حسابی استقبال کرد و خیلی هم دوست داشت. مخصوصا که بیشتر قسمت ها با موزیک و رقص همراه بود. بعضی از قسمت ها بلند بلند می خندید و با خنده هاش بقیه هم می خندوند خنده

بردیا ، کیمیا ، ملینا،  ایلیا ( به تلفظ اسامی دقت بفرمائید... چه تفاهمی ) نیشخند

بردیا و کیمیا در حال رسیدگی به شکم های محترماشانچشمک

رادین ، بردیا ، کیمیا و ملینا ( کیمیا خیلی باحال نشسته ) بغل

صحنه هایی از نمایش 

بردیا و کیمیا ( انگار با هم قهرن ) خجالت

همگی مبهوت نمایش 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان امیرعلی
8 آبان 92 1:37
چقدر خوب که همگی اینقدر آروم نشستند. منم همیشه تصورم از پسرم مثل تصور شمابوده پس به امتحان کردن و اعتماد کردن می ارزه


آره فكر كنم نمايشش موزيكال و عروسكي باشه همه بچه ها دوست داشته باشن. به نظرم امتحان كن
mAhyA
8 آبان 92 7:50
عزیزممم چه خوشگل همشون نشستن و نگاه می کنن
ماه مامان
8 آبان 92 11:54
سلااااااااام

به به چه نی نیای با شخصیتی

کیمیا جون و مامانشم از قبل میشناختم ماشالله چه بزرگ شده

همیشه خوش باشید


مرسي عزيزمممم
توت فرنگي
8 آبان 92 15:49
خاله قربونت كه مثل هميشه آقا بودي
نیلوفر
8 آبان 92 16:53
سلام
به به به آقا بردیا جونیه هنر دوست
هزار ماشالا همیشه آقاس و با مامانش همکاری میکن



مرسی دوستم
مرجان
8 آبان 92 16:54
ای جوونم که اینقدر بردیا شیرینه. پس باز هم با اون خنده های از ته دلش ، به بقیه افتخار داده.
توی عکس چهار نفره خیلی قشنگ به ترتیب قد نشستن و خیلی جدی دارن پاپ کورن می خورن. خیلی باحالن.
خوشم میاد آقای شرک باز هم حضور فعال دارن و از بردیا جدا نمیشن.


ای بابا آقای شرک دیگه کشته ما رو ... کم کم باید واسه اسباب بازی هاشم یه بلیط جدا بگیرم
هدی مامان مبین
8 آبان 92 21:03
خیلییییییییییییییییی عکسا عالی بودن
چقدر همشون شیک و مجلسی و منطقی و شیرین نشستن...
احسنت


راست می گی هدی جون. هموشن مجلسی وشیک عین بزرگا نشسته بودند.ههههه
سه عموی مهربان
8 آبان 92 23:56
این نمایش ها اهمیت زیادی دارند....
سپید مامان علی
9 آبان 92 21:17
ای جووونم اقا بردیا مثل همیشه جتلمن نشسته فدای همشون چه به ترتیب نشستند و نمایش رو میبینند .. بوووووس واسه همشون
مهسا(مامان هستی)
9 آبان 92 22:39
وااااااااااااای عزیییزم پسرمون دیگه اقااااا شده مامانش
صبا مامان هومان
10 آبان 92 0:22
عزیزمممممممممممممم ماشالا همیشه خوش باشی واقعا جای تعجبه ها ببین چه جوری نشستن نازیییییی
محبوبه
11 آبان 92 7:18
هميشه به گردش گلم چه روز قشنگي رو با اون كيمياي خوشگل و بچه هاي نانازي گذروندي يه عالمه بوس براي تو و اون دوستاي نانازت
خاله آذر
11 آبان 92 9:18
عزيزم هميشه به گردش ايشاله هميشه بهت خوش بگذره . يه عالمه بوس براي تو و دوستاي نازت
مهسا(مامان کیان)
11 آبان 92 19:24
عزیزم دیگه بزرگ شده،آقا شده میره تاتر.
دخترک
11 آبان 92 22:32
من فدای معصومیت این فرشته هابشم...
دقت نمودید که درتمام عکسها کیمیا پیش بردیا نشسته؟
دلم واسه کیمیا و ایلیاهم تنگ شده بود....
کاش من جای جناب شرک بودم...
والا..همش کنار و بغل بردیاست...
چه جلافتا...


هههه جات خالي توي ماشين كيميا و برديا پيش هم نشسته بودند و كلي دعواشون شد. اما در انتها با بوسه ختم به خير شد.
رابرت استرانگ
12 آبان 92 12:53
سلام من فكر كردم فقط به ماشين علاقه داري نگو به هنرهم اهميت ميدي شيطونننننننننننننننن


صوفی مامان رادمهر
14 آبان 92 15:10
خیلیییییییییییییی با حالن مخصوصا اینی که همه با هم محو شدن تو نمایش... خیلیییییی خندیدم.... چشما گرد دستا تو ظرف پاپ کورن گردنا صاف... خاطره شکار لحظه هات حرف نداره


من كه هميشه دوربين به دستم...هههه آره خدايي حسابي تيريپ آدم بزرگا رو بر داشته بودن. جدي رفته بودن تو نخ تئاتر
ملیحه مامان پریا
16 آبان 92 16:50
خوش به حالتون که این امکانات رو دارین مشهد صرف اینکه مذهبیه این جور چیزها ااخخخخه
اخه چرا؟؟؟؟
ببخشید غر زدم


یعنی مشهد ای این برنامه ها نیست واسه نی نی ها؟ چه بد!!!
صدیقه مامان هانا
17 آبان 92 12:29
خیلی عکسای قشنگی بود لذت بردم
..................................
خاطره جون من رمز می خوام


مرسی صدیقه جون. چشم رمزو برات خصوصی می زارم
سمانه مامان کیمیا
18 آبان 92 9:03
فداتون بشم که حسابی کیف کردید..از همه بیشتر از بردیا با اون قهقه هاش فسقلی....
مامان رهام
18 آبان 92 18:24
همیشه به گردش
maman rania
28 آبان 92 7:11
چه اروم نشستن دارن تماشا می کنن عمرا رانیا اینطودی بشینه