TAXI
چند وقت پیش با مامان و بابا رفته بودیم شهروند که ناگهان در قسمت اسباب بازی ها چشمم این taxi رو گرفت و گیر دادم که میخوامش. هر چی بابا ماشینهای خوشگل دیگه بهم نشون می داد که شاید از تصمیم منصرف شم هیچ فایده ای نداشت و فقط همین و می خواستم.بگذریم که مامان چقدر حرص خورد. همش می گقت آخه این چیه؟!!! ( یه ماکت که روش برچسب زده شده)
به هر حال من تصمیمم و گرفته بودم و از اونجایی که همیشه حمایت بابایی رو دارم موفق شدم به خواسته ام برسم
توی کل فروشگاه شهروندم دستم بود و اصلا حتی حاضر نبودم بدم که بزارنش توی سبد خرید. حتی یه لحظه هم که دم صندوق بابایی داد به خانم فروشنده که کدش و وارد کنه فروشگاه بیهقی رو گذاشتم روی سرم و همه نگام میکردند و از اینکه عاشق این ماشینه شده بودم می خندیدن و کلی قربون صدقه ام می رفتند.
تازه از حمام اومدم و یه سره رفتم سراغ TAXI
در نهایت فقط یکی دو روز برام جالب بود و بعدش چرخاشو کندم و الان هم اصلا محلش نمی زارم.