گیتار و گوزن
توی هفته پیش بود که وقتی بابایی از سر کار برگشت واسه بردیا دو تا هدیه خریده بود. از دیدن گیتار که خیلی ذوق کرد. چون همیشه خونه خاله عاطفه که می رفتیم یه راست می رفت سراغ گیتار عمو حسین و خونه بابا جمشید هم دائم سر وقت سنتور و سه تار بابایی بود...
از وقتی گیتار دار شده کم پیش میاد از خودش جداش کنه و خیلی دوسش داره. همون شب اول که گیتار و گرفته بود دستش و می چرخید و می خوند واسه خودش
آماده بودیم بریم بیرون ولی باز ول کن گوزنش نبود
آخرشم دید نمی تونه گوزن رو با خودش بیاره ولی گیتار و با خودش آورد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی