سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

پارک پرندگان

1392/5/27 19:58
2,278 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه صبح من و مامانی و بابایی راهی پارک پرندگان شدیم. ساعت بازدید از 9 صبح شروع می شد که با پیشنهاد مامان همون اول وقت رفتیم که هم هوا هنوز خیلی گرم نشده بود و هم خلوت بود. منم توی ماشین حسابی آقا بودم  و بر خلاف همیشه که دوست دارم جلو و روی پای مامانی بشینم مثل یه پسر خوب صندلی عقب نشستم تا رسیدیم. توی پارکینگ ماشین رو پارک کردیم و بعدش با ماشین های مخصوص  که از پارکینگ بازدید کننده ها رو به سمت پارک می بردن رفتیم جلوی در ورودی. اونجا هم خیلی آقا کنار مامان ایستادم تا بابایی بلیط بخره. البته چون من هنوز خیلی کوچولو هستم ورود برای من رایگان بود( کوچولو بودن این مزیت ها هم داره دیگه) نیشخند 

از اول تا آخرش هم  اصلا اجازه ندادم که کوله پشتی و عینک و کلاهم و ازم جدا کنن. دوست داشتم خودم قدم بزنم و هر جا دلم می خواد برم و کسی هم کاری به کارم نداشته باشه... چشمک

 اینجا تازه رسیده بودیم و همون اول کار گفتم بزار یه عکس خوشجل بندازم

همونطور که گفتم دوست داشتم خودم واسه خودم هر جا دلم می خواد برم . کیف دوربین هم گرفته بودم دستم و  روی زمین می کشیدم و مامان رو حرص می دادم 

لیوان آب خوریم هم جزو وسایلیه که همیشه باید همرام باشه 

خیلی پارک قشنگ و تمیزی بود و همه جاش سرسبز بود

چند تا عکس خوشجل از منظره های دیدنی پارک 

اینم یه بردیای خوشجل 

یه عالمه از پله های چوبی خوشم اومده بود و هر جا به پله می رسیدیم بعد از 2.3 بار بالا پائین رفتن از پله ها تازه بی خیالش می شدم و به مسیر ادامه می دادم 

اینم چند تا از پرندگان خوشگلی که توی پارک بودن

من و بابایی

من و مامانی

بعضی جاها فواره های آب باز بود و وقتی رد می شدیم بهمون آب می پاشید و من یه عالمه ذوق می کردم و غش غش می خندیدم. از زیر فواره ها می دویدیم و همه لباس های من و مامان و بابا خیس شده بود و توی گرمای هوا کیف می داد 

بازم من و بابا و مامان

بالاخره  افتخار دادم و عینکم و درآوردم 

کلاه و کوله پشتیم هم درآوردم و با بستنی و کیک و نوشیدنی به پذیرایی از خود پرداختم 

ایشون هم عمو جغد شاخدار که معرف حضور همگی هستند 

ساعت 11.30 بود که دیگه برگشتیم. دیگه کم کم پارک خیلی شلوغ شده بود و هوا داشت حسابی گرم می شد. البته بیشتر مامان و بابا خسته شده بودن.من هنوز یه دنیا انرژی واسه پیاده روی و دویدن داشتم 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

سپید مامان علی
27 مرداد 92 20:19
به به میبینم که بردیا خان رفته دیدن پرندگان زیباااا... چه پارک خوشجلی... چه پسر آقایی... مثل همیشه خوش تیپ و تو دل برو... عکسهات با مامانی و بابایی خیلی قشنگ شدند..


مرسی دوست جونم. تو هم بدتر از من کم پیدایی !!! علی جون و ببوس و مواظب خودت و نی نی باش
نیلوفر
27 مرداد 92 21:00
سلام
هه قربون این فسقلیه خوش تیپمون بشم که ورود براش رایگانه،به به چه منظره های خوشگلی،با وجود آقا بردیای گلمون که بی نظیر شده
عزیزم همیشه سلامت باشی و در کنار بابا و مامان خوبت روزگار به کامتون باشه



مرسی نیلو جون.امیدوارم تو هم همیشه سلامت و شاد باشی گلم
دخترک
27 مرداد 92 23:02
سلام
اولا اون کفشای کوچولوتو عاشقشم
دوما اون لبای جیگرتو تو عکس چهارم شدیدا میدوستم
سوما
اگر میدونستن چقدر معروفی بلیط دوبرابر میگرفتن


خیلی چاکریما
mamane samyar
28 مرداد 92 10:34
ای جونم آقا بردیا یک آقا کوچولوی خوش تیپ و با ادب و دوست داشتنی بوسسسسسسسسسسسسس
مامان رهام
28 مرداد 92 13:14
وای که چقد من این پسملی ناز رو دوسش دارم جیگر خاله رو ببوس من همیشه میام دیدنتون شمام بهمون سر بزنید خوشحال میشیم
اوا مامان آرام
28 مرداد 92 17:20
سلام عزیزم خوبی؟دلم برات تنگ شده بسیاررررر

همیشه به گردشت و تفریح با شازده پسر دوست داشتنیه خودم


سلام آوا جون. مرسي عزيزم. ما خوبيم.اميدوارم خودت و دختر گلت هم خوب باشيد. منم دلم تنگ شده. دخملي رو ببوس. بيشتر به ما سر بزن
ترکان
29 مرداد 92 0:41
عاشقتم خوش تیییییییییپ
رابرت استرانگ
29 مرداد 92 9:36
چه گردش علمي خوبي آفرين بر شما پسر خوشگل و باهوش پاركه خيلي خوبي رفتي شيطون از كنجكاويت و اينكه دوست داري همه جا تنها سير كني خوشم مياد ايوووول
مرجان
29 مرداد 92 10:10
تریپیت منو کشته دیگه ، با اون عینک و کلاه و کوله پشتی خوردنی تر میشی. قربون اون ذوق کردنت بشم که از بالا و پایین رفتن پله ها اینقدر خوشحال شدی.
سمانه مامان کیمیا
29 مرداد 92 13:21
عزیزممم بخورمت با اون تیپتتتتت
چه خلوت بوده!!!یا تو حرفه ایی عکس گرفتی ما هم 9 صبح جمعه رفتیم ولی ادم زیاد بود
خدا رو شکر خوشتون اومده داریم برنامه ریزی میکنیم واسه باغ وحش نمیاید؟


آره خدا رو شكر خلوت بود و قشنگ همه جاش رفتيم و كيف كرديم. اما داشتيم بر مي گشتيم خيلي شلوغ شده بود. مخصوصا اون قسمت ورودي اولش. باغ وحش هم بدم نمياد برديا رو ببريم. بايد ببينم آقاي همسر برنامه كاريش چطوريه!
mAhyA
29 مرداد 92 14:39
کوچولوی خوشتیپ و دوست داشتنی خودمون
هدی مامان مبین
29 مرداد 92 21:41
چقدر کیف کردم از دیدن عکسات...
اون عینک زدن و قربون این تیپ ات...
میگم خاطره پس من و تو کی همو ببینیم...
روزگارتون خوش...خوشبخت و شاد و سالم باشید


هدي منم موندم چرا جور نمي شه!!! قرارايي كه تو هستي من نمي شه بيام. قرارايي كه من هستم تو نمي توني بياي!!! جالب شده و اين داستان ادامه دارد.. ههههه انشاء‌اله به زودي افتخار ديدن تو و مبين جون نصيبمون مي شه
مامان آرسام
30 مرداد 92 0:48
فقط عاشق خودت و تیپت شدما!!!!!!!!!!!!
محبوبه
30 مرداد 92 8:00
هميشه به گردش ماماني گلي گلي خوش تيپي گل پسري عاشقتم
مامان رهام
30 مرداد 92 17:24
به به چه جای خوشگلی....قربونت برم که همیشه تیپت بیسته....خاطره جون کدوم قسمت تهرانه


سمت لویزان. تونستی یه سر برید. می ارزه
سمیرا مامان آنیتا
30 مرداد 92 22:43
وای چه آقا پسر ناز و خوش تیپی آدم دلش میخواد درسته قورتش بده
خاطره ، روز به روز خوش تیپ تر از دیروز


به خوشت تیپی آنیتا جونم که نمی رسیم... ببوسش و ممنون
الهه
31 مرداد 92 8:40

سلام به به هميشه به گردش چه عكساي قشنگي . كلي بهت خوش گذشت. قربون اون تيپت بشم كه خودت از پله ها پايين مياي. خاطره كم پيدايي وقت كردي بيا يه سربزن . دلمون برات تنگيده دختر.
راستي شال سرمه اي خيلي بهت مياد.


سلام الهه جون. منم دلم تنگ شده به خدا. این روزا خیلی مشغولم... چشم حتما میام سر می زنم باز. پارسا جون رو ببوس . بابت شال هم مرسی گلم
مهسا(مامان هستی)
2 شهریور 92 2:59
قربووووووووووون اون تیپ و کارای بامزت بشم من عزیییییییییییییزم
ملیحه مامان پریا
2 شهریور 92 9:41
وای چه جای قشنگی بردیا هم که مثل همیشه تکه
صوفی مامان رادمهر
13 شهریور 92 17:44
خیلییییییی خوشجله... این پرنده خوشگله بردیای ماست؟ جونمممم ...عکسا عالی شدن