سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

من و کارام (4)

1392/4/20 15:50
1,132 بازدید
اشتراک گذاری

یه مدل برای tv  دیدن !!!! خوب چیه مگه؟!! متفکر 

اگه بلوز شلوار پام باشه شلوارم و درمیارم و زود می رم از توی کشو شورت میارم تا مامانی پام کنه.

شورت و بیشتر از شلوار دوست دارم سوال

اون چیزی هم که دستمه تل مامانیه نیشخند

به یاد گذشته هوس پستونک کردم  خجالت

 همونطور که ملاحظه می کنید توی مهمونی چقدر آقا و متین نشستم نیشخند

عاشق گوجه فرنگی هستم... خیلی خیلی خیلی می دوستمش خوشمزه

این عکس صبح روز تولد گروهی گرفته شده که اصلا حال نداشتم

و از مامان خواستم رختخوابم و بیاره تا دراز بکشم خمیازه

اینم یه مدل دیگه از tv دیدنم چشمک

از اونجایی که شدیداً به آقای پدر وابسته هستم اینجا منتظرم که ماشین و پارک کنه تا با هم بریم.

مامانی هم خودش می دونه !!! از خود راضی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

سمانه مامان کیمیا
20 تیر 92 19:34
ای جونمممممممم خدا...چرا من اینقدر کم تو رو میبینم عزیزمممممم؟
که جسابی بچلونمت....
یعنی اون مدل تی وی دیدن اخری و اون ژست تو مهمونیش اگه من پیشش بودم له شده بود تا الان !!


انقدر آقا نشسته انگار رفته خواستگاری.ههههههه
دخترک
20 تیر 92 22:15
مواظب خودت باش
خیلی مواظب خودت باش
اون پستونکم از دهنت درار
وگرنه یهو دیدی دزدیدمت انقد بوسیدمت له شدی
خاطره جونم فشارش بدههههههههه
بعدا بزرگ بشه دیگه نمیاد به این آسونیا بغلتااااااا


واي نگو. همين الانشم ديگه به سختي مياد بغلم
نیلوفر
20 تیر 92 23:07
سلام
هه مامانی خیلی عکسها و کاراش بانمکه،مدل تی وی دیدنش،هوس پستونک کردنش،آخ که ژستش تو مهمونی خیلی دلبرانس،آخه چقدر تو دوست داشتنی هستی آقا بردیا
خدا ایشالا همیشه نگهدارت باشه
بوسسس



ممنون نيلو جون
مامان رهام
21 تیر 92 14:01
سلام خاطره جون خیلی دلم براتون تنگ شده بود...دوماهی بود به نت دسترسی نداشتم...هزار ماشاله بردیا جونم واسه خودش مردی شده..اسپند بریز براش..روزنامه وار ه سری از پستا تو خوندم ...1000تا بوس واسه بردیا جوووووووونمو مامان مهربونش


سلام عزيزم. منم دلم تنگ شده بود. خيلي وقت بود نبودي...رهام جون و ببوس.
مامان آرسام
21 تیر 92 14:31
چه جیگری هستی قربونت برم چقدر تو مهمونی آقا نشستی چقدر با مزه ای مخصوصا پستونک خوردنت دراز کشیدنت ............
هدی مامان مبین
21 تیر 92 18:02
خاطره دوربین به دستیعنی عاشق اون عکسش که بیاد گذشته داره پستونک میخوره شدم..خودش میدونه ..وای خنده اش .. این عکس اخری هم انگار منتظر همسرشه..دیر کرده...داره یه جوری نگا میکنه....فداشششش
رابرت استرانگ (كماندار نوجوان)
22 تیر 92 9:57
همه پسرها به پدر هاشون وابسته اند


دقيقا..ههههههه
ملیحه مامان پریا
22 تیر 92 14:43
ای جونم که یاد دوران پستونک خورونت کردی عزیز دلم
داريوش
23 تیر 92 8:04
به به اقا برديا اماده ديگه يواش يواش داره براي خودش مردي شده قربون اون لباي خندونش برم خيلي ماه شده مامان برديا خدا نگهدارشما هم باشه تربيت كودكان بيشتر به مادر ارتباط داره اميدوارم كه موفق باشين
آرتین خوش خنده
23 تیر 92 17:10
بردیا توهم مثل من حسابی بابایی هستیا. ازصبح تا شب مامانا زحمتمون می کشن ولی ما عاشق بابا هامونیم. پیشنهادت چیه تا مامانا ناراحت نشن؟ منتظرتم
سمانه مامان کیمیا
23 تیر 92 20:53
پس کو این هلیا خانم


به خدا نرسيدم. امروز اگه شد عكساشو مي زارم
قالب های اختصاصی برای کودکان
25 تیر 92 13:14
ساخت قالب با عکس های کودکان زیبایتان با کمترین قیمت برای سفارش به وب قالب های اختصاصی کودکان مراجعه کنید
سمیرا مامان آنیتا
25 تیر 92 14:18
واااااااااااای مردم اون ژست تو مهمونی اش رو دیدم .. بچه مون چه خوش ژسته ، چه عکسایی
حالا من می میرم تا یه عکس از آنیتا بگیرم بس که وول میخوره و دو ثانیه به زمین و زمان بند نیست که عکس بگیرم


برعكس آنيتا خوشگله برديا عاشق عكس انداختنه...
مهسا (مامان کیان)
25 تیر 92 19:05
بردیا نازنین خیلی خیلی میدوستمت. هر وقت بیام وبلاگ کیان حتما یک سر به تو میزنم و عاشق عکسهاتم. مخصوصا وقتی برای دوربین ژست میگیری.
شبنم
26 تیر 92 1:57
ههههه با حاله
سمانه مامان کیمیا
26 تیر 92 10:58



ههههههه باحال بود. مي ذارم به خدا
مهسا (مامان هستی)
26 تیر 92 16:15
الهییییییییییییی قرونت برم با این کارای بامزت
سمانه مامان کیمیا
27 تیر 92 10:30
امروز 5شنبه است خاطره خواستم یادت بندازمهمین ...زیارت اهل قبور یادت نره



مردم از دستت انقدر خندیدم... ههههههههه دارم آپ می کنم... ببین میام سر می زنم آپ نیستی چقدر می ری روی مخم؟!! خدایی الان مزه اش و احساس کردی؟!! ههههه
سمانه مامان کیمیا
28 تیر 92 10:58
ههههههههههههههههه اره ولی به خدا من قصد رو مخ رفتن ندارم نمیرسم گاهی ولی اره حس کردم


این هفته واقعا معنی نمی رسم رو درک کردم....کیمیا رو ببوس...
مامان بهار
31 تیر 92 15:21
جیمل شورا پوشیدنت منم اینجوری بیشتر دوست دارم