من و کارام (2)
لحاف تشک قدیمیم دیگه برام کوچیک شده بود. مامانی جمعش کرد و این ست جدید رو برام آورد دم دست.
اما اولش اصلا باهاش ارتباط برقرار نمی کردم. همش می رفتم سر کمد و دنبال اون یکی بودم. آخه رنگ آمیزی اون و خیلی دوست داشتم.
یه چند روزی طول کشید تا قبول کردم روی این بخوابم
موتورم و خیلی دوست دارم و توی خونه دائم سوارش می شم.
اگر هم نخوام سوارش شم باز باید وسط خونه باشه و مامان اجازه نداره ببرتش
این عکس هم که دیگه فکر کنم احتیاجی به شرح نداره
خونه دایی علی بودیم و من انقدر با این بارفیکس همه رو بیچاره کردم که دایی مجبور شد بازش کنه تا من بی خیال شم
اینجا داشتم tv می دیدم که همونطوری همونجا خوابم برده
یه شب روی مبل خوابم برده بود ولی ناگهان چشمام و باز کردم و دیدم مامان و بابا در حال خوردن ساندویچ هستند .
این بود که سریع بیدار شدم و همونجا روی بالشت نشستم و خوابالو شروع به خوردن ساندویچ کردم
کامیونم یکی دیگه از اسباب بازی های مورد علاقه منه
یه روز صبح که دارم میرم مهد کودک
از اونجایی که خیلی درست حسابی می خوابم و بد خواب نیستم اصلا حتما هم باید روی بالشت بزرگ بخوابم
( این همون لحاف تشک قبلیم بود که بالا گفتم )