مسافرت نوروزی ـ رشت و انزلی
بالاخره فرصت شد تا عکسای سفر چند روزه شمال رو از تو دوربین خالی کنم و بیام سراغ آپ کردن وبلاگ هفته اول یه چند روزی رو همراه با مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله و دایی رفتیم شمال...
معمولا مسافرت های نوروزی بیشتر شهرهایی رو میریم که تاحالا نرفته باشیم. اما امسال با توجه به بارداری خاله عاطفه و زن دایی و همینطور شیطنت های بردیا تصمیم گرفتیم بریم رشت و انزلی که هم مسافت زیاد طولانی نباشه و هم هواش خوب باشه.
این بود که صبح روز سوم فروردین عازم شمال شدیم.
توی این مسافرت بردیا بر خلاف مسافرت های قبلی یه کم متفاوت تر بود و بیشتر شیطونی کرد و بیشتر بدقلقی کرد و بیشتر آتیش سوزوند.
توی این مسافرت بابایی خیلی اذیت شد. چون آقا بردیا مثل چسب قطره ای بدجور چسبیده بود به باباش و جدا شدنی هم نبود!!!!
عکسا در ادامه مطلب
توی راه در حال بازی و شیطنت با یاسمن
توی ماشین در راه رفت و بازی با شرک
براش توی ظرف های کوچک خیار ،کیوی ، موز و .... آماده کرده بودم و اینجا داره خیار میل میکنه و از مناظر بیرون لذت می بره
کافی بود یه لحظه بابایی پیاده شه تا بردیا سریع بپره پشت فرمون و جو رانندگی بگیرتش
تا رسیدیم ویلا یه توپ دید و دیگه ول کن این توپه نبود
در آغوش مامان محبوبه اما فکر و حواسش پیش توپه هنوز
بردیا و یاسمن
عاشق فرمون بازیه و این که همش با دکمه ها و دم و دستگاه ماشین ور بره
بردیا و مامان و بابا
بردیا و بابا و عمو حسین
بردیا و بابا و دایی علی
قربون اون ابعادش برم من
عاشق عکسای این مدلی ام
داره تلاش می کنه جوراباش و دربیاره . غافل از این که جوراب شلواریه و به این راحتی ها در نمیاد
از بیرون اومدیم و حسابی خسته و گرسنه بود
احتمالا در حال نقشه کشیدنه... حالا واسه چی دیگه نمی دونم !!!
اینجا هم خودش اومد و دوست داشت ازش عکس بگیرم
بردیا و مامان
بردیا و بابا
اینم نمایی از دریاچه سقالکسار که خیلی خوشگله و به ادم آرامش می ده
بردیای متفکر
یه کم آتیش بازی کردیم و بردیا خیلی دوست داشت
عاشق ماشین و پشت فرمون نشستنه
پله های ویلا که بیچارمون کرد از بس رفت بالا و اومد پایین
داشتیم می رفتیم لب دریا و توی راه خوابش برد
اما تا رسیدیم پیاده شد و با هندوانه از خودش پذیرایی کرد
بردیای مظلوم
توی راه برگشت به سمت تهران و درحال آب میوه خوردن
عاشق این عروسکه شده و تقریبا همه جا باهاشه
نصفه های راه دیگه خوابش برد تا رسیدیم خونه همچنان لالا بود
پایان