بردیا هر روز شیطون تر از دیروز...
خوب بالاخره من اومدم ...
فکر نکنید این مامانی من وقت نمی زاره تا وبلاگ من و به روز کنه ها. اتفاقا همش دوربین دستشه و تند تند داره از من عکس می گیره واسه وبلاگم . اما من اصلا فرصت نمی دم که مامانی پشت سیستم بشینه. به خاطر همین تازگیا وبلاگم یه کم دیر به دیر به روز می شه.
فکر کنم لازم به گفتن نباشه که بنده شدیداً شیطون شدم. هر شیطنتی که فکرش و بکنید بلدم. بعضی وقتا مامانی واقعا از دستم کم میاره و در مونده می شه و چنان می زنه زیر گریه که خودم دلم براش می سوزه و با خودم تصمیم می گیرم دیگه از این به بعد پسر خوبی می شم. اما نمی دونم چرا نمی شه!!! یعنی مامان و بابام خودشون شیطونی نمی کردن و گریه مامان و باباهاشون و در نمیاوردن؟! خوب این به اون در
حالا یه کم از کارام بگم :
اول از همه این که توی ترک تشریف دارم. دارم پستونکم و می ذارم کنار. یه کم سخته اما خوب مامانی می گه بزرگ شدم و دیگه نباید پستونک بخورم. هر چند خیلی دوسش دارم
یاد گرفتم موقع سلام و علیک مثل یه مرد دست می دم و خیلی هم از این کار خوشم میاد.
هر کس بگه بوس بده با کمال اعتماد به نفس لپام و میارم جلو تا منو ببوسه. فقط هم لپم و میارم جلو بعضی وقتا هم که زیادی ازم تعریف می کنند و قربون صدقه ام می رن بدون این که بوس بخوان خودم جو گیر می شم و صورتم و میارم جلو که من و ببوسن
صبح ها ذوق دارم که هر چه زودتر بریم مهد کودک. به جز مربی خودم بغل هیچکس دیگه نمی رم و تا می بینمش چنان از بغل مامانی خودم و پرت می کنم توی بغلش که مامان با همه خوشحالی از این که من مهد و دوست دارم اما گاهی ته دلش احساس حسادت می کنه
با موبایل مربی مهد کودکم ( فریبا جون) به این و اون sms رمزی ( با زبون مریخی ) می فرستم.
همچنان به cd آموزشی علاقه ای نشون نمی دم و مثل قبل فقط و فقط pmc
اینم چند تا از عکسام :
واقعا خوابیدن روی تخت مامان و بابا یه مزه ی دیگه می ده
من و مامان محبوبه و خاله عاطفه
اسباب بازی جدید من ( خوب هر چیزی توی اتاق من باشه پس مال منه دیگه )
توی ماشین در حال سیب خوردن
به نظر شما چیدمان کوسن ها این طوری بهتر نیست؟!!
رفته بودیم سرزمین عجایب که این بادکنک و از اونجا بابایی برام خرید و خیلی خیلی دوسش دارم و اونجا هم انقدر باهاش کیف کردم که همه عاشق خنده هام و مریخی حرف زدنم شده بودند
این ماشینه هم انتخاب خودمه
بعضی وقتا سلیقه ام این مدلی می شه دیگه... کاریش هم نمی شه کرد
فعلا تموم شد.
من از همین جا از طرف مامانی قول می دم که دیگه وبلاگم زود به زود به روز بشه . اگه هم مامان غیبت کرد خودم باهاش میام موجه می کنم