سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

مامان و بابا

  خاطره   مهدی  مامانم انقدر عاشق این دو تا نقاشی شده که  روی در یخچال نصب کرده   و هر بار با دیدنشون کلی قربون صدقه ام میره و منو می چلونه فکر کنم خیلی شبیه شده که انقدر مامان و بابا خوششون اومده     ...
25 آذر 1395

پیش به سوی موفقیت ( پيش دبستان)

ورود به مرحله جدید از زندگیم.... پیش دبستان و آماده شدن برای درس و موفقیت  از 15 ماهگی مهد کودک می رفتم . حسابی به محیط اونجا عادت داشتم و مامان اصلا مهدکودکم و عوض نکرده بود. عاشق مهد کودکم بودم و  همه از مدیر و مربی ها و بچه هاحسابی دوستم داشتن. به خاطر  همین مامان خیلی راغب نبود من و وارد یه محیط جدید کنه و نظرش این بود که پیش دبستانی هم توی همون مهد کودک قبلی بگذرونم.  بابا اما نظر دیگه ای داشت و می گفت بهتره که کم کم وارد محیط جدید بشم تا برای مدرسه رفتن هم آمادگی داشته باشم. خلاصه بعد از تبادل نظر و همفکری و  تحقیقات فراوان مدرسه غیر انتفاعی پویش انتخاب شد  و بعد از رفت و آمد و آشنایی ...
25 آذر 1395

کیش ـ تیر95

اوایل تیر ماه تصمیم گرفتیم تا هوا هنوز خیلی گرم نشده یه مسافرت چند روزه سه تایی بریم کیش تا بردیا هم حسابی آب بازی کنه و انقدر نگه دریا دریا...   قبل از رفتن جلوی در منزل  توی راه فرودگاه  توی فرودگاه  داخل هواپیما هتل و دریا ...
1 مرداد 1395

رامسر ـ خرداد 95

اوایل خرداد تصمیم گرفتیم قبل از شروع ماه رمضان و  امتحانای پایان ترم مامان ، دو سه روزی رو بریم شمال.  شهر رامسر و هتل بزرگ رامسر انتخاب و راهی شدیم.  هوا عالی بود و چون فصل امتحانات بچه ها بود حلوت بود  و همین مسافرت کوتاه سه روزه حسابی بهمون خوش گذشت و منم تا می تونستم از دریا و اب بازی لذت بردم.         بقیه رو در  ادامه مطلب می زارم                           ...
20 خرداد 1395

سیزده به در 95

دسته جمعی با مامان بزرگ  و بابا بزرگ، خانواده خاله و خانواده دایی و ... رفتیم لواسون. هوا سرد اما عالی و حسابی خوش گذشت. تا ظهر ابری بود. اما ظهر به بعد آفتاب  بساط آتیش ، میوه  ، آجیل ، چای ،جوجه ، آش رشته و ...به راه بود     عکسا خیلی زیاد بود. اما... اولا که مناسبت با قوانین نی نی وبلاگ نبود دوما بردیا به علت شیطونی و بازی با همسن و سالاش عکسی با مامان و بابا نداره  ...
20 خرداد 1395

جشن تولد 5 سالگی ـ پشت صحنه

من در حال تزئین و ایشون در حال بازی با تبلت  بقیه در ادامه مطلب... در حال پرو لباس تولد آماده سازی جعبه های گیفت داخل جعبه ها که مردم از بس با پانچ شکل گل کاغذ سوراخ کردم  عروسکای مستر دماغ ( موسسه مجک )  پر  کردن نان های تارت با سالاد الویه  من و تزئین و ایشون در حال نقاشی  خانه منفجر شده بعد از جشن تولد    خودشم اون وسط داره با نوشیدنی از خودش پذیرایی می کنه  حوله تن پوش اهدایی خاله عاطفه و عمو حسین      ...
3 ارديبهشت 1395